الهی ! به حقّ خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده .
الهی ! ما همه بیچاره ایم و تنها تو چاره ای ،
و ما همه هیچ کاره ایم و تنها تو کاره ای .
الهی ! از پای تا فرقم ، در نور تو غرقم .
« یا نورَ السموات و الارض ، أنعمتَ فَزِدْ »
الهی ! وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم .
الهی ! چون تو حاضری چه جویم و چون تو ناظری چه گویم .
الهی ! چگونه گویم نشناختمت که شناختمت ،
و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت .
الهی ! ، چشم بسته و تن خسته ام ؛ راه بسیار
می روم و مسافتی نمی پیمایم . وایِ من اگر دستم نگیری
و رهایی ام ندهی .
الهی ! خودت می دانی که دریای دلم را جزر و مدّ است ؛
« یا باسط » بسطم ده ، و « یا قابض »قبضم کن.
الهی ! ناتوانم و در راهم و گردنه های سخت در پیش است
و رهزن های بسیار در کمین و بار گران بر دوش .
الهی ! آزمودم تا شکم دایر است ، دل بایر است .
« یا مَن یُحیی الارض المیته » دلِ دایرم ده.
الهی ! به فضلت سینهی بی کینه ام دادی ،
به جودت شرح صدرم عطا بفرما.
الهی ! اگر ستّار العیوب نبودی ، ما از رسوایی چه می کردیم ؟
الهی ! داغ دل را نه زبان می تواند تقریر کند و نه قلم یارد به تحریر رساند ؛
الحمدلله که دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است.