وبسایت خبری کوردنیوزر،خبرها و رویدادهای ایران و جهان و مناطق کردنشین را در معرض دید بازدید کنندگان وکاربران محترم قرارمیدهد.ولازم به ذکراست وبسایت کوردنیوزکاملامستقل و وابسته به هیچ یک از جناحهای سیاسی نمیباشد. باتشکر مدیر وبسایت :علیرضاحسینی سقز
استاد تنگلی بهمراه برخی از طلاب و اهالی عرفان آباد
شنبه 6 / 4 / 1391 ساعت 4:25 | بازدید : 4695 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

استقبال استاد تنگلی بهمراه اهالی عرفان آباد از حضرت شیخ عبدالملک نقشبندی

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


شیخ عبدالملک ضیائی نقشبندیه در ترکمن صحرا
شنبه 6 / 4 / 1391 ساعت 4:25 | بازدید : 4452 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

حضرت الشیخ عبدالملک نقشبندی در جمع مریدان عاشق

شیخ عبدالملک ضیائی نقشبندیه در ترکمن صحرا

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


نقش عرف در اسلام
چهار شنبه 5 / 4 / 1391 ساعت 15:5 | بازدید : 4813 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

نقش عرف در اسلام

بسم الله الرحمن الرحيم
حمدي كه ميكال خيال آنرا نپيمايد، و سپاسي كه در مقياس قياس نيايد، آن خدایي را كه چيزها بيافريد، و در خلقت و ترتيب آن بدايع احسان و غرايب اتقان نمود. و پيغمبر خود را محمد مصطفي صلوات الله تعالي عليه و سلم به ادب بياراست و درتأديب و تهذيب او لطايف انعام و عوارف احسان مبذول فرمود و اوصاف و اخلاق او را مزكّي و مطهّر گردانيد، پس او را به درجه اصفياء و مرتبه محبت رسانيد و هر كه را در ازل تهذيب و خواست، توفيق اقتدا به آثار او داد. و هر كه را از تخلق به اخلاق او محروم كرد داغ رد بر جبين او نهاد.
و درود بر محمد قدوة انبياء و زمره اصفياء. رساله اي كه اينك مورد مطالعه شما عزيزان قرار دارد شناخت عرف در ديدگاه اسلام مي باشد كه احكام وارده بر اين مورد را به صورت واضح بيان نمودم ابتدا معناي عرف را در لغت واصطلاح بيان نمودم وبه ادله اي كه مورد اعتبار عرف است اشاره نمودم به اين اميد كه مورد جلب رضايت استادم و ديگر كسانيكه از اين رساله مستفيد ميگردنند قرار گيرد. التماس دعاء


عرف درلغت به معناي خوي و عادت است و در اصطلاح عادت جاريه اي است كه ميان مردم معمول و متداول شده باشد.
عادت انسانهاي خاص را عرف نمي نامند. عرف نزد بيشتر ائمه اگر برآيات و احاديث مخالف نباشد و شريعت آنرا باطل نكند مورد اعتبار است همانند ربا و نزولخواري و نوشيدن شراب و ديگر مسكرات كه در زمان جاهليت يعني قبل از اسلام در ميان مردم عادت و عرف بود اما با ظهور دين مبين اسلام و شريعت محمدي با نزول آيات مباركه بواسطه جبرائيل عليه السلام از طرف خداوند متعال اين اعمال و اعراف جاهليت جهت جلوگيري از مفاسد اخلاقي و اجتماعي براي هميشه باطل گرديد.
اما بر غير اين اعمال اگر بر خلاف شرع نباشد معتبر است. همانند عادتي كه در حال حاضر در ميان مردم رواج يافته مهريه زن را قبل از دخول اخذ كرده بر آن جهيزيه عروسي ميخرند همانند آنكه بر آن آيتي نازل شده اعتقاد دارند حالانيكه اخذ مهريه بعد فوت زن واجب ميگردد اما چون بين انسانها عادت وعرف است مهريه را قبل ازدواج ميگيرند و ندادن مهريه قبل از ازدواج در ميان آنان عيب شمرده مي شود.

حجيت عرف

جهت چند ادلّه عرف مورد اعتبار است كه اين دلائل عبارتند از
1- خداوند متعال در سوره اعراف آيه 199 به رسول اكرم صلي الله عليه وسلم خطاب كرده ومي فرمايد: « خُذِ الْعَفْوَ وَاْمُرْ بِالْعُرْفِ وَاَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِيْنَ»
ترجمه:گذشت داشته باش وآسان گيري كن وبه كار نيك دستور بده و از نادانان چشم پوشي كن.
در تفسير« وَاْمُرْ بِالْعُرْفِ » شاه ولي الله محدث دهلوي بيان نموده اند كه عرف خصلتي است كه آنرا عقل بپسندد و شرع قبول كند پس اعمالي كه شرع آنرا قبول نكند و باعث نپذيرفتن عقل سالم شود عرف محسوب نمي شود.
پس در نتيجه عرف آن چيزي است كه اهل عقل سليم و طبيعت مستقيم بر آن چيزي كه مورد اقتضاء و ظرفيت احوال انسانها است عمل نموده عادت نمايد عرف ناميده مي شود نه آنكه عملي فاسد كه انسانهاي نادان و جاهل كه صاحب عقل و طبيعت سالم نيستند عاداتي را در ميانشان رواج بدارند و به آن عمل كنند وآنان را شرع نپذيرد عرف ناميده نمي شود.
چون اعمال اينگونه افراد جهت نداشتن اطلاع از احكام اسلام از رده ي اسلام و شريعت خارج شده به اعمالي مرتكب مي شوند كه برضد شريعت و از اعمال غير مشروعه است.
همانند آوردن آلات موسيقي در مجالس عروسي و انجام پايكوبي و رقص و اجتماع دختران و پسران نامحرم در اين مجالس. اين اعمال بقدري در ميان مردم رواج يافته كه اگر در مجالس عروسي، آلات موسيقي را نياورند و رقص و پايكوبي نكنند اين مجلس، مجلس عروسي محسوب نمي شود بلكه به مصيبت وعزاداري تشبيه مي كنند.
اين عاداتي است كه افراد جاهل و نادان كه صاحب عقل سالم و طبيعت مستقيم نيستند انجام مي دهند. چون كسي كه صاحب علم و عقل سالم باشد اينگونه مصائب را در عروسي راه نمي دهد پس اعراف اينگونه افراد عرف بحساب نمي آيد چون از محدوده ي شريعت خارج مي باشد و اسلام با آيات و احاديث صريح آنرا رد مي كند و اين افراد را از گمراهان وكساني كه به خطوات شيطان داخل شده اند مي شمارد.
در حالي كه در قرآن كريم در سوره بقره آيه 168 خداوند متعال مي فرمايد : يَا اَيُّهَا الْنَّاسُ كُلُوْا مِمَّا فِيْ الْاَرْضِ حَلالًا طَيِّبَاً وَلا تَتَّبِعُوْا خُطُوَاتِ الْشَّيْطَان اِنُّه لَكُمْ عَدُوُّ الْمُّبِيْن
ترجمه: اي مردم ازآنچه را كه در زمين است حلال و پاكيزه تناول كنيد و به وسوسه هاي شيطان پيروي نكنيد بدرستي كه شيطان براي شما دشمن آشكاريست.
و از اينگونه آيات خداوند متعال در چندين سُوَر قرآن جهت تأكيد و اطلاع بر عدم تتابع بر وسوسه شيطان بيان كردند و به ما هشدار دادند كه شياطين بزرگترين وآشكارترين دشمن انسانهاست.
عرف عام متمضن اجماع است. پس اجماع بر اهل اجتهاد خاص است و بر عرف كس كه اهل اجتهاد وغيره باشد داخل مي گردد. يعني اعمالي كه مجتهد و غيرمجتهد به آن عادت كرده در ميان مردم متداول و معمول گردد از عرف محسوب مي شود اگر شرائط فوق را دارا باشد يعني اگر خلاف شرع نباشد.
3- يكي از عواملي كه جهت معتبر بودن عرف مؤثر است مشقت بودن انسانها ازآنچه كه عادت كردند بيرون آيند. بيرون آمدن انسانها از اعراف و عادات خود مشقت بزرگي است. و مشقت را شريعت جهت ادله اي كه آمده منتفي مي كند كه آن اين است لَيْسَ فِيْ الْدِّيْنِ حَرَجْ كه خداوند متعال فرموده در دين مشقت و رنج و زحمت وجود ندارد يا در جاي ديگر قرآن كريم فرموده اند: لا يُكَلِّفُ اَللهُ نَفْسًا اِلّا وُسْعَهَا خداوند بر نفسي تكليف نمي كند مگر به قدرت و توانائي خودش تكليف مي كند. يعني او امر دين مبين اسلام به اندازه قدرت و توانائي انسانهاست.
4- شريعت جهت الغاء بعضي از اعرافي كه متضمن مفاسد اجتماعي و اخلاقي است آمده و با اعرافي جديد كه متمضن مصلحتهاي انسانها است نازل شده و بر اعرافي باقي مانده كه در آن خير باشد مثل دادن دِيَت بر عاقله قاتل پس آن اعرافي كه شريعت آن را باطل نكند و بر قواعد و چهارچوبه شريعت مخالف نباشد و بر كراهت آن از وجوهي دلالت نكند آن عرف معتبر مي باشد.
تقسيمات عرف

عرف عام وعرف خاص.
عرف عام عادتي است كه در جميع بلاد اسلامي منتشر شده كه برآن كسي انكار ندارند همانند توسعه نفقه در اعياد و عروسي ها و همانند استعمال لفظ ولد بر مذكّر دون مؤنث در حاليكه لفظ ولد بر هر دو اطلاق مي شود. اما در عرف فقط بر مذكر.
اما عرف خاص به عرفي گفته مي شود كه در بلادي يا قبيله اي يا طائفه اي منتشر شده و غير ازآن طائفه و يا قبيله در هيچ جا روا نداشته باشند كه اين اصطلاحات را اهل آن قبیله يا طائفه بهتر مي دانند.

عرف قولي يا فعلي.
عرف قولي عرفي است كه الفاظ را از معناي لغوي اصيل به مواضع مختلف حواله كرده مي شود كه اين بر سه قسم است:
اول آنكه مردم آن را از معناي لغوي اصل به معناي آخر نقل مي كنند كه اين منقول عرفي نام دارد مانند لفظ دابّه كه در اصل به چيزي كه راه مي رود گذاشته شده، بعد مردم دابّه را به اسب والاغ نام گذاري كردنند.
دوم منقول شرعي نام دارد كه آنرا ارباب شرع حمل مي كنند مانند لفظ صلاة در لغت بمعناي دعاء سپس آنرا به اركان مخصوصه يعني نماز حمل نمودند.
سوم منقول اصطلاحي كه بر حسب عرف طائفه مخصوص حمل مي شود مانند لفظ اسم كه در لغت به معناي علو يعني بلندي مي باشد سپس نحاه الاعراب بر كلمه ي مستقلّه كه بر سه زمان مقترن نمي باشد گذاشتند.
عرف فعلي يعني عرف عملي مي باشد وآن اينست كه در عادت با عمل اجراء مي كنند و نزد انسانها مألوف مي شوند همانند پوشيدن بعضي از انسانها لباسهاي معيني را مانند آخوند و پليس و غيره كه لباسهاي مخصوص به خود دارند كه انسانها شخصيت آنها را با همين لباسهايش مي شناسند.

وظائف عرفي

1- عرف در تفسير الفاظ هم مورد اعتبار مي باشد. اين الفاظ چه در سنّت يا چه در غيره واقع شود يكسان است. در اينجا الفاظي است كه در زمان رسول اكرم صلي الله علبه وسلم بر اشياء معيني اطلاق مي شد كه اگر آن الفاظ بعد از اعصار رسول اكرم صلي الله علیه و سلم تغيير يابد باز بر نصوص شرعي حمل مي شود. مثل الفاظ طعام در حديث زكات فطر ( صَاعًا مِنْ طَعَام ) بر گندم اطلاق مي شود اما در حال حاضر اين لفظ را بر هر چيز خوردني گفته مي شود اما با وجود اين لفظ طعام را بر نصوص شرعي حمل كرده، در اداء زكات فطر گندم يا قيمت آنرا اداء مي نمايد. چون راوي اشاره كرده فرمود: وَكَانَ طَعَامَنا يَوْمَئِذٍ الْشَعَيْر. يعني طعام ما در آن ايام گندم مي باشد.
عرف نيز در الفاظ وصيت و وقف و يمين وغيره نيز تقسيم كرده مي شود. مانند كسي قبل از مرگ بگويد كه بر اولاد فلاني، فلان چيزم را وصيت كردم، بر پسرهاي آن، چيز وصيت شده را تقديم نمايد نه بر دخترانش. چون لفظ اولاد را در عرف به پسر گفته مي شود نه بر دختر، پس اشياء وصيت شده به پسر تعلق مي گيرد. با كسي كه گويد من دابّه ام را وقف گذاشته ام يعني الاغ را وقف گذاشته چون لفظ دابّه را در عرف به الاغ اطلاق مي نمايند. يا كسي كه قسم بخورد كه به خدا هرگز كه گوشت نخواهم خورد و ماهي بخورد حانث نمي شود چون به گوشت ماهي در عرف،گوشت گفته نمي شود.
2- عمل معروف در عقد عرف مي شود همانند مشروط كه در عقد شرط مي باشد. مثلا كسي كه متاعي را بفروشد و در عرف در آن نوع متاع بر فروشنده رساندن آن بر منزل مشتري لازم باشد پس بر فروشنده لازم است كه آن متاع را به منزل مشتري برساند. يا در عادت هر كس ازدواج نموده زني را به عقد خويش در آورد هديه دادن به آن زن در وقت عقد با در شب زفاف در بين مردم رواج داشته باشد بر آن زوج لازم است كه هديه اي به او تقديم نمايد گر چند هديه دادن را قبل از عقد شرط نكرده باشد حتي اگر تقديم هديه را بر زن خويش منع نموده ترك كند مي تواند قاضي بر اهداء آن به زن خويش به زوج حكم نمايد. يا كسي جهت دوخت لباس به خياطي پارچه اي بدهد سپس خياط ادعا كند كه پارچه اي كه جهت دوخت داده بود تلف شده بر خياط لازم است كه بر وي ضامن شود اگر در عرف بر اينگونه وقايع مردم ضامن شوند ضمانت خياط ضروري است اما در عدم ضامن نبودن خياطان در عرف پس برآن خياط لازم نيست قيمت پارچه را بر آن مرد تقديم نمايد. اما در اصل اين خياط بعنوان يك امانتدار محسوب مي شود و امانتدار در صورت تعدي نكردن نبايد ضامن شود اما چون در ميان مردم در اينگونه وقايع ضمانت رواج داشته باشد پس بر خياط ضمانت آن لازم مي شود. يا اگر كسي جهت اداءكار بمدت چند ماه مردي را اجاره خاص گيرد روز جمعه در ميان آن ايام موقته داخل نمي گردد و بر آن كس عمل كردن در اين روز جمعه لازم نمي باشد چون در عرف روز جمعه را جهت استراحت كار را تعطيل مي كنند پس كار كردن در روز جمعه لازم نمي باشد. اما اگر بشرط صريح و عقد مستقله شرط کند كه در روز جمعه هم بايد كاركني پس عمل كردن در اين روز جمعه هم لازم مي گردد. يا كسي بر ماشيني سوار شود وآن را به مكان مخصوصي كه كرايّه آن مشخص باشد رساند بر آن مرد لازم است كه كرايه معيّن شده را تقديم نمايد اگر چنديكه راننده بيشتر ازآن مبلغ معين را طلب نمايد چون آن كرايه معين در نزد مردم عرف شده و بيشتر از آن مبلغ اخذ نمودن مجاز نمي باشد. اگر تاجري در بازار متاعي را به شخصي بفروشد. و مهلت پرداخت قيمت آنرا معلوم نكند و در عرف بين تاجران عادت باشد كه در هر جمعه مقدار معلومي از قيمت متاع را مي گيرند پس آن تاجر هم قيمت متاعش را همانند ديگر تاجران در آن وقت معلوم با قيمت معلوم اخذ نمايد چون معروف همانند مشروط مي باشد يعني آن عملي كه در ميان مردم رواج داشته باشد همانند آنكه آن عمل را شرط كرده باشند. يا امام مسجدي در هر جمعه جهت استراحت يا زيارت قوم وخويشاوندانش به مسجد جهت امامت نيايد در عادت و شرع ايرادي ايجاد نمي كند.

« منابع ومأخذ»


1- قرآن كريم
2- تفسير حسيني
3- الاشباه والنظائر
4-الواضح في العلم الاصول
5- جامع الرموز
6- مرقات
7- عمده الرعايه
8- شرح الوقايه
9- هدايه الشريف


نويسنده: عبدالله توسّلي

منبع : سایت عرفان آباد

 

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


زندگی نامه ی امام بخاری(رض)
چهار شنبه 5 / 4 / 1391 ساعت 15:5 | بازدید : 4775 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه

«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيْ رَسُوْلِ اَللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَة »
«قطعاً براي شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقي نيكوست»
واژه هاي مبارك سنت وحديث در قلمرو فرهنگ و معارف اسلامي تداعي كننده نام نامي و اسم گرامي ذات شريف و با بركاتي است كه نور ظهورش جهان هستي را درخشان نموده است وگل وجودش مشام جان كائنات را عطراگين ساخته است.
آري سنت، یعني ميراث عظيم جاويدان آن سيد وسالار عرصه ي آفرينش كه امام انس و جن است و رحمت عالمين، و حديث صورت مدوَّن اين ميراث گرانبها.
جايگاه رفيع و ارزشمند سنت مطهر نبوي ازآنجا مشخص ميگردد كه مبين و مفسر كلام الله مجيد است و دومين مصدر تشريع اسلامي، كافه مؤمنان در جميع افعال، و احوالشان مكلف به اكتفا به رسول خدا و پيروي از سنت آن حضرت اند و اين وجيبه ايست كه حضرت حق و حكيم مطلق بندگان خويش را به آن دستور داده و سعادت دين و دنيايشان را منوط به آن داشته است.
امام بخاري رحمة الله شخصيتي است مشهور كه نامش با حديث و سنت پيوندي ناگسستني دارد، و اين رساله به خلاصه شرح حال ايشان مزين گرديده، امام پارسا و پرهيزگاري كه در پرتو تقوي و تلاش، زندگي پر بركتش را عاشقانه وقف جمع و تدوين احاديث مباركه نبوي نمود و با برخورداري از نبوغ فكري، حافظه قوي و اعجاب انگيز، فراست و بصيرت باطني، خلوص نيت و طهارت قلبي، عزم قاطع و خلل ناپذير، بر همه ي دشواريها و موانع فايق آمد وكتاب «الجامع الصحيح» خود را از ميان صدها هزار احاديثي كه ديده و شنيده بود انتخاب وتألیف نمود. كتابي كه علماي اعلام امت اسلامي آنرا صحيح ترين كتاب بعد از كتاب الله خوانده اند و به عنوان مرجع و مصدري مطمئن تأييدش كرده اند.
براي اينجانب آرزوی بس گرانبها و با ارزشي بود كه درباره امام بخاري رحمةالله تحقيقي انجام دهم و در آن سرگذشت كاروان زندگي او را همراهي كنم كه مملو از انواع تصويرهاي ايماني، علمي و معاني بزرگ انسانيت است.
رساله اي كه اينك مورد مطالعه ي شما عزيزان قرار مي گيرد، تحقيق مختصري از امام اميرالمؤمنين حديث، حضرت محمد بن اسماعيل «امام بخاري» رحمةالله مي باشد. مشتمل بر12 بخش است، كه به امر اساتيد محترم به رشته ي تحرير درآورده ام.
در خاتمه از خداوند بزرگ مي خواهم كه، اخلاص راستين در تمامي جوانب زندگي به ما عنايت كند، وما را از عاملان به دستورات و فرامين او قرار دهد، و جوامع اسلامي را از شر شياطين محفوظ داشته، فساد و فحشا و فرهنگ منحط غير اسلامي را از ممالك اسلامي بزدايد و نسيم بوستان حكومت واحد اسلامي در سراسر گيتي، مشام دل را بنوازد و عطر گلستان جهان استوار به احكام حكايت بخش اسلام، فضاي هستي را خوشبو كند وآدميان و فرشتگان را از شميم آن سرمست نمايد.

ومن الله التوفيق، طلبه حوزه علميه عرفاني عرفان آباد عبد الجبار خرمالي
1384/1/1

محمد بن اسماعيل جعفي
تو گويي شد علم او را بخاري
امير المؤمنين شد در احاديث
چو فضل ذوالجلالش كرد ياري
صحيح جامعش از هر كتابي
اصح آمد پس از فرقان باري
الهي تربتش را رحمت تو
كند سيراب چون ابر بهاري


« نام و نسب امام بخاري »

او ابو عبد الله محمد بن ابي الحسن اسماعيل بن ابراهيم بن مغيرة بن بردزبه الجعفي، خطيب حافظ ابي بكر احمد بن علي بن ثابت بغدادي گفته است: كه بردزبه مجوسي بوده و بر مذهب مجوس هم از دنيا رفته است زيرا سلام تا آن زمان هنوز وارد خراسان نشده بود. خانواده بردزبه در بخارا كه يكي از شهرهاي خراسان آن زمان بود اقامت گزيده بودند ولي مغيره پسر او به دست يمان بخاري جعفي والي بخارا ايمان آورده است اسماعيل پدر امام بخاري اهل علم و حديث و داراي زهد و صلاح و تقوي بوده و حتي در مرض فوت گفته كه در مال او شبه حرامي ديده نمي شود و همين پرهيز و تقوي دليل زهد و صلاح او بوده است كه به فرزندان ارجمندش سرايت نموده، همان فرزندي كه جهان غرق شهرت او بوده است .
«ولادت و زادگاه امام بخاري»
امام بخاري در روز 13 شوال سال194 هجري بعد از نماز جمعه در شهر بخارا به دنيا آمد . وي در كودكي پدرش را ازدست داد و در كنار و حمايت مادرش پرورش يافت و در سن 16 سالگي بعد از حفظ كردن كتابهاي ابن مبارك و وكيع(در شهر بخارا) در سال 210 هجري همراه مادرش و برادرش احمد به حج رفت . او در مكه اقامت گزيد، و برادرش به بخارا باز گشت و در آنجا وفات كرد . وي در كودكي هر دو چشمش را ازدست داد و مادرش از بس كه براي بهبودي وي دعا كرده بود و بر فرزندش جزع و فرياد مي كرد، شبي حضرت ابراهيم خليل الله را در خواب ديد و به او گفت براثر كثرت دعاي شما براي فرزندت خداوند بينائي را بازگرداند .
بخاري از پدرش مال زيادي را به ارث برد كه موجب سعادت او در طلب علم گرديد وي رحمة الله پس از خود فرزند ذكوري نداشته و در بخارا متولد و در همانجا به سال 256 فوت كرده است. وي هنگاميكه 11 سال داشت تجسس حديث مي كرد .
وي در 16 سالگي كتب مشهور را خواند، گفته شده در كودكي هفتاد هزار حديث را حفظ كرده است وبه حديث عشق وعلاقه مي ورزيد ودر 18 سالگي به حج رفت و به درك حضور وسماع درس علماء حديث در مكه ومدينه نائل آمد .
در مكه مكرمه به نزد برجسته ترين شيوخ حديث، چون احمد بن محمد ازرقي و اسماعيل بن سالم صايغ(زرگر) و ديگر حافظان حديث(براي تلمذ) نشست و از نزد آنان هرچه مقدر شده بود از احاديث نبوي فرا گرفت.
در حرم شريف، به طرح مسوده«جامع صحيح» خود آغاز نمود. بعد از پايان مراسم حج، مادر و برادر بزرگتر امام بخاري يعني احمد به بخارا بازگشتند. اما او به مدت سه سال در مكه مكرمه ماندگار شد ودر خلال اين سه سال، مذاهب اهل رأي وكلام ايشان را شناخت، سپس امام بخاري از مكه رهسپار مدينه منوره گرديد و در آنجا به تصنيف كتاب(تاريخ كبير)پرداخت كه از كتب نادر وبي همتاست.
وي در طول حيات خود در بلاد آسيا مدت 16 سال به سير و سياحت و جولان پرداخت و درباره ي علوم متداوله مخصوصا حديث تحقيق و تتبع نمود. وي بعد از آنكه مريوان شهر خود را از محمد بن سلام و محمد بن يوسف بيكندي سماع كرد در بلخ از مكي بن ايراهيم، در بغداد از عفان، در مكه از ابن مقري، در شام از فريبابي، در بصره از ابي عاصم و انصاري، در كوفه از عبدالله بن موسي، در عسقلان از آدم، در حمص از ابي يمان، و در دمشق از ابي مصهر، سماع حديث كرده است .
«قوه حافظه بخاري»
امام بخاري داراي حافظه قوي خدادادي بوده كه در قوه حفظ و تيز طبعي و سعي و اهتمام موجب اعجاب ديگران بوده از او پرسيدند آيا براي حفظ دوايي وجود دارد؟ گفت: هيچ چيز سودمند تر از سعي وكوشش وكثرت مطالعه ومداومت نظر و اهتمام نيست.
وراق بخاري مي گويد: در حالي كه بچه اي كوچك بود همراه ما به محضر مشايخ بصره مي آمد چند روزي به اين ترتيب گذشت . چيزي هم نمي نوشت بعد از 16 روز ما او را منع كرديم او گفت: شما مرا زياد لومه(سرزنش)ميكنيد ببينيم شما چه چيز را نوشته ايد نگاه كرديم در حدود پانزده هزار حديث را نوشته بوديم سپس تمام آن احاديث را از حفظ براي ما خواند و گفت تصور كرديد كه من به هدر در جمع شما شركت مي كنم و وقت و روزگار را ضايع مي كنم بعد فهميديم كه در قسمت حفظ كسي بر او تقدم ندارد.
مي گويند: گاهي وقت كه كتابي را به دقت مطالعه مي كرد با يكدفعه مطالعه كردن آن را حفظ مي نمود و صد هزار حديث صحيح و دويست هزار حديث غير صحيح را در حفظ داشته است. امام بخاري در روايتي ششصد هزار حديث و به روايتي سيصد هزار حديث جمع كرده است .




«شمائل امام بخاري»

وي در منتها درجه حيا وشجاعت و سخا و زهد و ورع در دار دنيا و رقبت در دار بقاء بود او مي گفت اميدوارم كه به خدا لاقي شوم در حالي كه با من حساب نكند كه كسي را غيبت كرده باشم و مي گفت از زماني كه دانستم غيبت حرام است هرگز غيبت كسي را نكرده ام. و مي گفت: من در مدت 16 سال جامع صحيح خود را از ميان ششصد هزار حديث برگزيدم و آنرا حجتي ميان خود و خداوند قرار داده ام. و نيز مي گفت: من در كتاب صحيح حديثي را وارد نكردم مگر اينكه پيش از آن غسل نمودم و دو ركعت نماز گزاردم و مي گفت: من در كتاب صحيح جز حديث صحيح را ثبت و تدوين نكردم و آنچه از احاديث صحيح را به دليل طولاني شدن كتاب فرو گزاردم بيشتر بوده است و گفت من چيزي را نمي دانم كه انسان به آن نياز داشته باشد مگر آن چيز كه در كتاب و سنت وجود دارد.
وي در هر ماه پانصد درهم از محصولات زمينش بدست مي آورد و همه آنها را در راه تحصيل و نشر دانش نفقه مي كرد. او قليل الاكل وكثير الاحسان و مفرد در كرم، قامتي معتدل، نه كوتاه ونه بلند داشت گندم گون و لاغر اندام بود .
«فقه و مذهب و اجتهاد مطلق و اختيارات او»
درجه فقهي او: شيخ داراي تتبعات زياد و قوه استنباط احكام فقهي از احاديث و آيات بوده و با دلائل قوي و معرفت كامل مسائل مهمه را استخراج كرده و مسائل فقهي را با آيات و احاديث تطبيق نموده است.
مذهب او:پيروان مذاهب اربعه ار مذهب او تنازع كرده اند. امام سبكي او را از رجال و پير و مذهب امام شافعي آورده است.
لكن آنچه مورد نظر وتحقيق است امام بخاري خود مجتهد مطلق و غبر مقلد بوده و او شخصا قوه استنباط واستخراج احكام را داشته و داراي رأي بوده است و يك مذهب مستقلي داشته، با اين وجود در صورتي كه رأي او موافق به رأي يكي از ائمه بوده باشد بر حسب ورع و شرف سابقين آن را منسوب به قائل او دانسته با اينكه رأي خودش با آن هم تطبيق كرده است به هر حال مذاهب اربعه مورد قبول او نيز بوده است.
اختيارات او:بعضي از اقوال كه در بين ائمه مذاهب اربعه موزّع بوده و در آن مسائل اختلافات جزئي داشته اند، امام بخاري كه مجتهد مطلق بوده در آن مسائل اظهار نظر كرده و يك مذهب معين را التزام نكرده است بلكه هر مسئله اي كه به اجتهاد او نزديك بوده اخذ و اختيار كرده است، با اينكه هر مسئله از امامي باشد مسائل اختياري او خارج از مسائل اختياري مذاهب اربعه نبوده است و قطعاً لااقل با يكي از آنها تطبيق كرده است.


«امام بخاري و سفرش به بغداد»

امام بخاري رحمة الله رهسپار پايتخت دانش، نور و ادب گرديد اما آسمان آن را صاف و آبي نديد بلكه آنرا با ابرهاي حسد و رقابت هاي بي ارزش تيره و آلوده يافت. او به سوي اين شهر چشم داشت منصب وطمع مال با جاه نمي رفت. بلكه هدف او از رفتن به بغداد اين بود كه آنچه از«احاديث نبوي» به نزد شيوخ آن است فرا گيرد و از دانستنيهاي خويش به آن ببخشايد. شكي نيست آنچه براي بخشيدن به ديگران داشت به مراتب بيشتر از چيزهايي بود كه از نزد آنان فرا مي گرفت. او خود در اين باره گفته است: «من با هيچ انساني مواجه نشده مگر استفاده و بهرمندي وي از من، بيشتر از انتفاعي بوده است كه من از او كسب كرده ام.» يعني: مسافرت او به سوي بغداد بخاطر زيادت خواهي دانش و توشه بخشيدن به علماي آن شهر- از علم ومعرفتي- بوده كه خداوند به او ارزاني داشته است.
امام بخاري رحمة الله وارد بغداد شد و از مردم آن استقبال گرم مي ديد كه قيصران روم در اوج مجد و عظمتشان و در بلنداي اقتدار وسلطه شان به آن روبرو نشدند. مردم بغداد او را بفاصله دو ميل تكبير گويان مورد استقبال قرار دادند و بر موكب او دينارها، درهم ها و شكر نثار كردند.( نثار كردن درهم، دينار وشكر از مراسم رايج آن زمان بوده است). با اين وصف، تعظيم و اجلال آنان براي شخصيت امام بخاري به اندازه مكانت علمي او نبوده كه در سينه اش حمل مي كرده و در حافظه اش گنجانيده و آنرا خالص و تصفيه شده از هرگونه شائبه اي به مردم تقديم مي داشته است، (بلكه جلالت وقدر و منزلت علمي و حق فداكاريهاي او بر امت اسلام، به مراتب بيش از اين تكريم و گراميداشت ها را مي طلبيده است). مردم نسبت به «سنت نبوي» كه دومين اصل تشريع اسلامي است، و نسبت به احاديثي كه روشن، شفاف و خالص شده، از ميان دو لب درفشان پيامبر معصوم صلي الله عليه وسلم بر آمده باشند سخت حريص بودند. چون قرآن كريم كه در سينه ها محفوظ بود، (امكان فراگيري و دسترسي به نصوص وحي با اطمينان خاطر به آنان ميسر و فراهم بود) اما احاديث شريف نبوي اينجا و آنجا پراكنده بوده است، گردآوري و مرتب كردن آنها نيازمند تلاش و مجاهدتهاي زيادي بود( از آن جايي كه امام بخاري رحمةالله با عبقريت ويژه اش، خود را براي اين عمل مهم آماده كرده بود مردم او را بي نهايت تقديم و احترام مي كردند). متأسفانه نسبت به اين امر عموم مسلمانان در بغداد به يك سو و مشائخ آن در سوي ديگر بود.
مردم مسلمان بغداد بسوي شناخت و آگاهي تلاش مي ورزيدند و در پي كسب آن بودند اما مشائخ آن دست مبارزه طلبي را دراز مي كردند و در اين مسير مبارك كه امام بخاري قائد و پيشتاز آن بود مانع تراشي مي كردند تا خود در بغداد خويش، اهل احترام و سروران دانش باقي بمانند. اين بود سيماي بغداد آن روزگار، هنگامي كه امام بخاري وترد آن گرديد.
اما دل مشغول و گرفتاري ذهني امام بخاري از چيزهايي بود كه مشائخ بغداد براي او طراحي و تدارك مي ديدند، از خود آرزو مي كرد در جعبه و تيردان آنان چيزهايي بيابد كه سرمايه شناخت و آگاهي علمي او را افزايش دهد. اينجاست كه ميان انديشيدن و انديشيدن و ميان ديدگاه در ديدگاه فرق بسيار است!!!
حافظان حديث پيش از ورود امام بخاري چه كردند؟ آنان اجتماع وگردهمايي را تشكيل دادند و در آن به تبادل رأي و انديشه پرداختند و براي تنگا قرار دادن اين امام صاحب مكانت نقشه اي كشيدند. نقشه اي بدين گونه طراحي شده بود كه يكصد حديث را آماده كنند متون و اسانيد آن را دگرگرون نمايند و متن اين اسناد را براي اسناد ديگر و اسناد اين متن را براي متن ديگر قرار دهند. و سپس اين يكصد حديث مقلوب و مغلوط را به ده كس سپردند يعني براي هر يك ار آنها ده حديث دادند تا اگر امام بخاري مجلس خود را برگزار نمايد علماء ومشائخ به دور آن جمع شوند اين احاديث را بر او طرح نمايند و درباره صحت آن از وي سؤال كنند. بدون شك اين آزموني است كه گذر آن بر هر شخصي هر اندازه كه كم حافظه باشد دشوار است.
امام بخاري جوان در برابر اين موقف اتخاذ شده چه كرده است؟ و با اين امر ناگهاني و پيشبيني نشده چگونه روبرو شده است؟
آري، او حقيقتاً با يك آزمون بسيار بسيار دشوار مواجه گرديده است، زيرا در مقابل او يكصد حديث قرار دارد كه متون و اسانيد آن وارونه است و در مجلس او گروهي از محدثين جمع مي شوند كه اين احاديث مقلوب را بسيار خوب از حفظ دارند. اگر او يكي از اين احاديث مقلوب و دستكاري شده را بپذيرد و به صحت آن اعتراف نمايد، قطعاً اعتبار و شهرت او از بين مي رود در اين وقت ناگزير حافظه او بايد آماده باشد.
خوشبختانه خداوند سبحان حافظه او را هميشه آماده گردانيده است، هزاران هزار انسان به شروع مجلس به انتظار نشستند كه بخاري نوجوان بزودي در آن حديث مي گويد و به پرسشگران پاسخ مي گويد و براي كسانيكه مشتاقانه براي شروع مجلس بودند و نسبت به آن بيتابي و لحظه شماري مي كردند، گفته مي شد: به شروع مجلس چند دقيقه اي پيش نبوده است. سرانجام موعد بسر رسيد و اولين شخص سؤال كننده به پاخاست و از بخاري درباره حديثي سؤال كرد كه متن واسناد آن دگرگون و معكوس شده بود، بخاري در پاسخ گفت: « آن را نمي شناسم». پيوسته آن مرد حديثي را پس از ديگري طرح مي كرد تا كه از احاديث دهگانه اش فارغ گرديد، و بخاري در پايان هر حديث مي گفت:«آن را نمي شناسم». در همين دقايقي كه آن مرد از بخاري سؤال مي كرد و او پاسخ مي گفت: حاضرين مجلس به دو گروه تقسيم شده بود. يك گروه به(صحت) احاديث آشنا بودند و بسوي برخي ديگر مي نگريستند و بخاري را مورد تأييد قرار مي دادند. و گروه ديگري كه نسبت به اين احاديث آشنايي نداشتند بخاري را به عدم شناخت احاديث و درمانده از پاسخگويي متهم مي كردند. درجه حرارت وشور مجلس بالا رفته بود و بخاري در همان هيبت و وقار هميشگي خود با كمال اطمينان و متانت به سوي آنان مي نگريست.بخش نخست امتحان گذشت و بخاري اشتباهي مرتكب نشد . اما حقيقت اين است كه امتحان طولاني است... وكسي چه ميداند وقتي پرسشها زياد شود چه خواهد شد؟ (چو گل بسيار شود پيلان بلغزند) سپس شخص دوم از گروه ده نفر به پا خواست كه به تدبير شيوخ بغداد جهت اشتباه افكندن امام بخاري رحمة الله به طرح احاديث مقلوب و مغلوط موظف و انتخاب شده بود.
در بين او و بخاري عين پرسش و پاسخي جاري گرديد كه با فرد اولي انجام پذيرفته بود. بخاري در بخش دوم آزمون نيز پيروز بر آمد. اهل حديث شگفت زده و مبهوط مانده بودند. همچنين مردي از پي مردي ديگر به پا مي خواست و احاديث خود را بر بخاري جوان طرح مي كرد، تا مجموع ده نفر با احاديث دگرگون شده شان فارغ شدند و بخاري در تمام اين مدت در پاسخ هايش بر عبارت «لا اعرفه:آن را نمي شناسم» چيزي ني افزود.
وقتي امام بخاري دانست كه ديگر كسي نيست از او سؤال كند، او به سوي مرد اولي كرد وگفت:اما حديث اول صحت آن چنين است واما حديث دوم صحت آن چنين است و به تصحيح احاديث ادامه داد تا احاديث دهگانه به اتمام رسيد و هر متن را به سوي اسنادش و هر اسناد را به سوي متن خودش برگردانيد.سپس به ترتيب با افراد ديگر همان كاري را انجام داد كه براي فرد اولي انجام داد يعني: متون تمام احاديث را به سوي اسانيد آنها و اسانيد آنها را به سوي متون آنها برگردانيد. مجلس تمام شد واهل حديث در بغداد به حفظ وحافظ بودن بخاري اقرار كردند و دقت او را در روايت و حديث پذيرفتند و بغداد تمام شب را به سخن گفتن از چيزهايي سپري كرد كه در مجلس بخاري جوان گذشته بود. و همه را به شگفتي وحيرت وا داشته بود .


« اختلاف شيخ ذهلي(شيخ نيشابور) با شيخ بخاري»

مسلم بن حجاج گفته است: هنگامي كه محمد بن اسماعيل به نيشابور آمد چنان استقبالي از او كردند كه براي هيچ عالمي و والي اهل نيشابور را نديده ام كه چنين استقبال و تشريفاتي قائل شوند. حتي دو الي سه مرحله به استقبال او شتافتند. محمد بن يحيي ذهلي گفته: كسي كه مي خواهد فردا محمد بن اسماعيل را استقبال كند من هم او را استقبال خواهم نمود. محمد بن يحيي و عموم علماء نيشابور از او استقبال كردند و با تشريفات تمام وارد شدند و به منزل بخاري هاي ساكن آنجا رفت. مجلس علمي ديني او گرم و پر جمعيت و از هر حيث قابل تقدير و تمجيد مورد تفسير و استفاده بود. تا اينكه روز دوم يا سوم يك نفر از(لفظ قرآن) از او پرسيد، گفت: افعال ما مخلوق است و الفاظ ما از افعال ماست چون مردم اين جواب را از شيخ شنيدند اختلاف در بين آنها به وقوع پيوست عده اي گفتند بخاري گفته(لفظي بالقرآن مخلوق) و عده اي ديگر گفتند: چنين نگفته، واز زمزمه اختلاف در بين مردم افتاد، حتي يك نفر از او پرسيد يا ابا عبدالله در باره اينكه قرآن به لفظ مخلوق است چه مي گويي شيخ تا سه بار جواب او را نداد، پس از خواهش و الحاح او گفت: قرآن كلام خدا غير مخلوق است. و افعال عباد مخلوق، و امتحان بدعت مي باشد به هر حال علو مقالات علمي شيخ و اجتماع مردم بر او، در دل رقبا شيخ رخنه ايجاد كرد، حتي محسود بعضي از مشائخ نيشابور واقع گرديد و شيخ او محمد بن يحيي ذهلي كه شيخ المشائخ نيشابور بود از او بدبين گرديد، و او را متهم به خلاف كرد، و مخصوصاً زمزمه افعال عباد مخلوق است بيشتر بر اين بد بيني افزود به درجه كه شيخ ذهلي گفت: قرآن كلام خداست و غير مخلوق است. كسي كه زعم برده و گفته:(لفظي بالقرآن مخلوق) مبدع است و مورد مجالسه و مكالمه نيست كسي كه پيش محمد بن اسماعيل برود محل تهمت است، كسي وارد مجلس او نمي شود مگر اينكه بر مذهب او باشد. چنانكه به غير از مسلم بن حجاج همه با شيخ بخاري قطع علاقه و رابطه كردند و با او مراوده داشتند. خلف ابن محمد گفته است: شنيدم كه ابا عمر احمد بن نصر نيشابوري مي گفت ما روزي در نزد ابي اسحاق قرشي بوديم و محمد بن نصر مروزي هم با ما بود و ذكري محمد بن اسماعيل شنيدم كه مي گفت: كسي كه گمان برده است، كه من گفته ام.(لفظي بالقرآن مخلوق) او كذاب و من اين را نگفته ام. ابو عمرو گويد: پيش بخاري رفتم درباره بعضي از احاديث با او مذاكره كردم تا اينكه طيبت خاطر پيدا كرد و خوشحال شد، سپس گفتم اي ابا عبدالله از شما حكايت مي كنم كه گفته ايد(لفظي بالقرآن مخلوق) اوگفت: اي ابا عمر بدان و بر لوح دل بسپار كسي كه زعم و گمان برده است كه من گفته ام:( لفظي بالقرآن مخلوق) او دروغ گو است. من اين را نگفته ام، بيدار باش من گفته ام افعال عباد مخلوق است. البته طبق آنچه كه امام احمد و غيره از ائمه گفته اند فرو رفتن و كنكاوي زياد در مورد مسائل كلامي به حدي كه مايه انحراف بعضي از عقايد و تزلزل خاطر گردد منهي عنه و از آن نهي شده. و كلام در كلام، لدا الحتياج واجب مي شود، وسكوت در هنگام نبودن احتياج سنت است. آنچه كه مسلم همين است و ديگر خرافات مورخين و اتهامات دروغي گمراهان و كاهي به كوهي كردن موردي ندارد.
احمد بن سلمه نيشابوري گويد وقتي كه به بخاري گفتم اين مرد(شيخ ذهلي) در خراسان خصوصاً در اين شهر مرد مقولي است و در اين امر لجاجت مي كند حتي كسي از ما قدرت تكلم با او ندارد، بخاري ريش خود را گرفت و گفت: من امر خود را به خدا واگذار مي كنم«ان الله بصير بالعباد» و گفت: خدايا تو مي داني من قصد مقامي را در نيشابور نداشتم « اشرا و لا بطرا» نه به قصد خوشگذراني ونه شادي وطالب رياست هم نبودم، ولي با اين جهت نفس مانع از رجوع به وطن است تا اينكه مخالفين بر من غلبه كنند، و اين مرد فقط از نظر حسد قصد مرا كرد نسبت به بهره اي كه خداوند به من داده است سپس گفت: اي احمد من بامداد خواهم رفت تا ديگر از حديث گفتار او درباره من رهايي يابيد. حاكم گويد هنگامي كه اين واقعه براي امام بخاري روي داد از ابا وليد حسام بن محمد فقيه شنيدم كه محمد بن نعيم مي گفت اين موضوع را از او پرسيده او گفت ايمان قول است و عمل زياد مي شود و ناقص مي گردد، كلام خداوند غير مخلوق است و بزرگترين صحابه رسول اكرم صلي الله عليه وسلم ابوبكر است سپس عمر سپس عثمان سپس علي رضي الله عنهم من بر اين زنده شدم و بر اين ميميرم و بر اين زنده مي شوم ان شاءالله تعالي.


« آخرين سفر وفات امام بخاري »

امام بخاري رحمه الله همه چيز را دانسته بود جزء اينكه نمي دانست سفر او به بخارا آخرين سفر او در اين دنياست و به زودي بعد از اين سفر، رحلت ابدي و سفر هميشگي خود را در جهان«صدّيقان وابرار..» آغاز خواهد كرد. امام بخاري به سوي زادگاهش روي آورد در حالي كه خبرهايش قبلاً به آن ديار رسيده بود. او در راه، احساس ترس و وحشت نمي كرد چون در فضاي انس با خداوند بسر مي برد. از سوي ديگر او با كتابهايي كه فراهم آورده بود به سختيها عادت كرده بود. پس سفر كردن براي او آسان بود و رفقاي مونس و اطمينان بخشي كه او را در اين سفر همراهي مي كردند« قرآن و حديث» بودند. شهر بخارا از ورود ابي عبدالله ابن اسماعيل آگاهي يافت، جشني را بر پا كرد كه شكوهش «محبت و دوستي» بود و در پيشاپيش استقبال كنندگان امير بخارا «خالد بن احمد» قرار داشت. زماني كه امام بخاري با چهره تابانش بر آنان نمايان شد مردم تكبير گفتنند و بر او درهم ها ودينار ها و شكر(مطابق رسم رايج در آن زمان) نثار كردند. امام بخاري با وارد شهر طيب و پاكيزه اي شد كه گياهي نيكوي را رويانده بود. او پيش از همه، مجلس علمي خود را داير نمود وبه چاره سازي مشكلات مسلمانان پرداخت. اما امير بخارا از او مي خواست تا فرزندانش را به صورت اختصاصي دانش آموزد كه ديگران در مجلس ايشان حضور نداشته باشد. معناي اين امر در نظر امام بخاري آن بود كه امير مي خواهد او را در بعضي از روزها از چشم مسلمانان مخفي كند. حال آنكه در تمام زندگي او چنين چيزي معمول نبوده است وهرگز اتفاق نيفتاده كه براي هيچ یك از حكام مجلس ويژه داير گرداند و يا انساني را بر انسان ديگر از جهت آموزش برتري دهد.
از اين رو وقتي مردي از درباريان امير آمد و از او خواست تا به كاخ برود واز كتاب جامع صحيح و باقي تصنيفاتش بر فرزندان امير بخواند. ترس و وحشت او را كاملاً فر اگرفت و با غرور اهل علم گفت:«من دانش را خار نمي گردانم و آن را به دروازه مردمان نمي برم به امير بگو اگر چيزي مي خواهد بايد در مسجدم و يا در خانه ام حاضر شود و اگر اين امر را نمي پسندد او زمام دار است مي تواند مرا از داير نمودن مجلس باز دارد تا به نزد خداوند در روز قيامت مرا عذري بوده باشد، وگرنه من دانش را به هيچ وجه كتمان نمي كنم». فرستاده امير بازگشت در حال كه كف دستانش را بر يكديگر مي كوفت و مي گفت: محمد بن اسماعيل بخاري موضع خود را اينگونه اعلان داشته كه دانش را به دروازه مردمان نمي برد. هركه خواستار دانش است در هر مقام، مركزيت و جايگاهي كه قرار دارد بايد به سوي او بتشابيد. همانگونه كه اين رويداد براي امام غير منتظره بود كه امیر بخارا از او بخواهد كه به كاخ او برود وبه فرزندانش مجلس اختصاصي داير نمايد براي امير نيز غير مترقبه بودكه امام بخاري خواست او را رد نمايد. چون اينگونه خوي و عادت را از هيچ كسي نديده بود. اين دو رويداد پيشبيني نشده در روحيات امام بخاري رحمه الله وامير خالد تأثير بدي بر جاي گذارد و امام بخاري حدس زده بود كه امر ناگواري برايش پيش خواهد آمد و حدس او درست از آب در آمد. به رغم اينكه امام بخاري رحمه الله نيشابور را ترك كرده بود،توطئه ي نيشابور همواره زبانه مي كشيد. محمد بن يحيي ذهلي خبر هاي امام بخاري را دنبال مي كرد و به تدريج تحريكات خود مي پرداخت. امام بخاري گمان مي كرد با خروج از نيشابور مهنت و گفتاري او پايان مي پزيرد اما هرگز ني ا نديشيده بود كه در آنجا رويداد ديگري چشم به راه ودر انتظار اوست. محمد بن يحيي ذهلي نامه اي به امير بخارا نوشت و او را بر تبعيد امام بخاري تحريك كرد تا به قول او فتنه اي گفتار دوباره«مخلوق بودن قرآن» در ميان مردم بخارا پخش نگردد. امير خالد نمي دانست كه امام بخاري قائلين به مخلوق بودن قرآن را تكفير كرده است اما او از نام محمد بن يحيي ذهلي سلاح از نيام بركشيده اي بر امام بخاري ساخته بود. البته نه بخاطر صدق و درستي نامه، بلكه به اين خاطر كه امام بخاري بر او برتري جسته ودرخواست او را مبني بر حضور در كاخ وتدريس اختصاصي به فرزندانش نپذيرفته است. امير خالد يكي از گماشتگان دربار را فرا خواند كه نام او«حريث بن ابي ورقاء» بود و او را از نامه دريافتي اش با خبر كرد و از او خواست محتوي و مضمون نانه را در نيان مردم منتشر گرداند تا مقدمه اي براي مجازات امام بخاري باشد و زمينه اي فراهم آيد كه مردم بخارا با خواهش و التماس او را بخواهند و او بدين وسيله تنبيه گردد. حريث بن ورقاء از زمره دروغ سازان بوده كه همواره زبان به دروغ مي آلوده و پيوسته بر اباطيل و مفترياتي كه در نامه بوده اضافه مي كرده است، به حدي كه تمام بخارا از دروغ ها و تهمت هاي مملو گرديده بود. امام بخاري رحمه الله برای بار دوم خود را در محاصره دروغ هاي دروغ گويان يافت و در عين حال خود را در گفتار گروهي ديد كه در باره دانش و دانشمندان، از خدا پروا نمي گردنند. با اين وصف، او به رغم دراز شدن زبانهاي فتنه انگيز از اين امرخود دراي ورزيد كه به نزد امير رود و موقف خود را به او شرح دهد و التزام به خاموشي را برگزيدند تا بدين وسيله روكشي بر بي اعتنايي اش قرار دهد. همانگونه كه امام بخاري رحمه الله در تاريكي شب از نيشابور خارج شد، بدانسان در بخشي از يك شب تاريك از بخارا خارج گرديد بدون اينكه كسي از خروج او با خبر شود او وقي از بخارا خارج شد رهسپار قريه اي« خرتنگ» شد كه در نزديكي سمرقند واقع مي باشد و به منزل يكي از بستگانش كه در خرتنگ بود فرود آمد. او چنان بود كه پيوسته در نيمه هاي شب نماز تهجد مي خواند، در يك نيمه شبي كه نماز تهجد مي خواند پروردگار خود را به اين دعا خواند«َاللّهُمَّ اِنُّه قَدْ ضَاقَتْ عَلَيَّ الاَرْضِ بِمَا رَحُبَتْ فَاَقْبِضْنِيْ اِلَيْكَ» یا خدايا ! حقيقتا زمين با همه ي فراخاني كه دارد بر من تنگ شده است، پس مرا به خويش برگير . پس از اين دعا ديري نگذشت كه امام بخاري رحمه الله بيمار شد و بيماري اش شدت گرفت و سفارش نمود كه هرگاه مرگش رسد به سه پارچه ي سفيد كفن شود كه در آنها پيراهن و امامه نباشد. در همان شب فرستاده اي از سمرقند به نزد او آمد و او را براي داير كردن مجلس املاء در سمرقند دعوت نمود، امام بخاري رحمه الله به رغم بيماري، پيري، ناتواني و خستگي حركت كرد وامامه به سر كرد و آماده سوار شدن گرديد، اما هنوز بيست قدم برنداشته بود كه احساس ناتواني كرد و از راه رفتن باز ماند و گفت: «راهيم كنيد كه از راه رفتم» و در آن حال خواندن به دعاي پرداخت و سپس به پهلو تكيه زد و عرق هاي فراواني از وجود مباركش سرازير گرديد و روح را به آفريدگارش تسليم نمود . «انا لله و انا اليه راجعون».
اين امر در شب شنبه، شب عيد فطر سال256 هجري بوده است و امام بخاري رحمه الله در صبح روز عيد در قريه خرتنگ دفن گرديد او در زمان فرا رسيدن مرگ 13 روز كم 62 سال سن داشت . چون جسم نازنين او به خاك سپرده شد از قبرش بوي پاكيزه اي پخش گرديد و خوشبو تر از مشك بود و مرغان سفيدي مشاهده شد كه بالاي قبر او حلقه زدند و مردم در شگفت مانده بودند.عبد الواحد بن آدم طواويسي گويد پيغمبر خدا را در خواب ديدم و جماعتي از اصحاب او با او بودند و او در جايي توقف كرده بود بر او سلام كردم سلام مرا جواب داد، گفتم يا رسول الله به چه جهت توقف نموده ايد فرمودند:منتظر محمد بن اسماعيل هستم، بعد از چند روز خبر مرگ محمد بن اسماعيل به من رسيد نگاه كرديم كه او فوت كرده بود ودر ساعتي كه ديده بودم پيغمبر صلي الله عليه وسلم انتظار او را مي كشيد . جايگاه بلند و قرب مكان او حتي براي حسودانش آشكار گرديد برخي از آنان به قبرش رفتند و از آنچه كرده بودند اظهار توبه و پشيماني كردند. اما كساني كه مسبب تبعيد و آزار وي بودند خداوند آنان را مايه عبرتي براي پند پذيران قرار داد. امير خالد بن احمد حكمي طي حكمي از امارات عزل گرديد و بر بالي الاغ «جهت تشهير او و عبرت خلق» به شهر بخارا گردانيده شد و سرنوشت او زشترين سرنوشت بوده است. حريث بن ورقاء در امر خانوادگي گرفتار آمد و انواع بلاها و مصيبت ها بد رسيد اما نام امام بخاري رحمه الله ورد زبان هر مسلمان شد و سرگذشت زندگي اش به عطر راستي، امانتداري، پرهيزگاري و ورع معطر گرديده و در وژدان اهل همه عصر ها زنده و باقي مانده است.


«فضائل و مناقب امام بخاري و سخن بزرگان درباره ي وي»

در جهان دانش هيچ شخصيت اسلامي همانند امام بخاري رحمه الله مورد ستايش پيشوايان حديث نبوي و بزرگان علم واقع نشده است. ستايشگران او پيشوايان بلند آوازه و سرآمدان مورد قبول امت بودند كه در صدق گفتار و رعايت امانتهاي علمي در ميان ما همتا ندارد.
آنان از مفاخر جهان اسلام و از ستارگان پرفروغ آسمان دانش بودند. ثنا و تجديد هاي آنان حاكي از حق شناسي و امانت داري وفا به دانش و احترام به احاديث رسول خدا بوده است.
امام مسلم صاحب صحيح معروف، در خطاب به امام بخاري گفته است:«بجز انسان حسود با تو كسي كينه نمي ورزد و شهادت مي دهم كه در دنيا همانند تو نيست.»
امام ائمه محمد بن اسحق خزيمه صاحب صحيح،گفته است:«در زيرسقف اين آسمان حافظ تر و داناتر به حديث(نبوي) از محمد بن اسماعيل بخاري نديده ام.»
امام سنت امام احمد بن حنبل صاحب مسند معروف،گفته است:«خراسان بزرگ همانند محمد بن اسماعيل بخاري را هرگز بيرون نداده است.»
امام ابو عيسي ترمذي صاحب جامع معروف،گفته است«در عراق و خراسان معناي(علل و تاريخ) و در شناخت اسانيد داناتر از محمد بن اسماعيل بخاري را نديده ام.» و هم او گفته است:«محمد بن اسماعيل به نزد عبد الله بن منير بود، آنگاه كه از نزد او بلند شده، به بخاري نوجوان گفته است:اي ابو عبد الله خداوند تو را زينت امت قرار دهد. بي ترديد خداوند دعاي وي را اجابت نموده است.»
امام عبد الله بن عبد الرحمن دارمي صاحب سنن معروف،گفته است:«من علماء را در حرمين، حجاز، عراق و شام ديده ام، اما در ميان آنان به جامعيت محمد بن اسماعيل بخاري نديدم.» نيز گفته است:«محمد بن اسماعيل بخاري در دانش حديث نبوي فقيه تر، داناتر، عميق تر و جستجو گر تر از ماست.»
امام ائمه حافظ ابو رجاء قتيبه بن سعيد بغلاني،گفته است:«انسانهاي زيادي از شرق و غرب جهان جهت فرگيري دانش حديث سويم كوچيده اند، اما همانند محمد بن اسماعيل بخاري هرگز كسي به سويم نكوچيده است.» نيز گفته است:«با فقيهان زاهدان نشسته ام و از زماني كه صاحب درك و خرد بودم همانند او را نديدم. او در روزگارخود بسان(عمر رضي الله عنه) در ميان صحابه بوده است.» نيز گفته است:«اگر محمد بن اسماعيل در ميان صحابه بود باز هم نشانه اي از نشانه هاي الهي مي بود.»
رجاءبن مرجّي،گفته است:«امام بخاري آياتي از آيات الهي است كه بر روي زمين راه مي رود.»
محمد بن نظر شافعي،گفته است:«من در مسافرتهاي علمي ام وارد بصره، شام، حجاز و كوفه شده ام و علم هاي آنها را ديده ام، هرگاه از محمد بن اسماعيل بخاري ياد مي گرديد، همه او را بر خويش ترجيح مي دادند.»
امام ابو حاتم رازي،گفته است:«نه خراسان همانند محمد بن اسماعيل بيرون داده است و نه داناتر از او، وارد بغداد گرديده است.»
يعقوب بن ابراهيم دورقي صاحب مسند و نعيم بن حماد خزاعي از حافظان حديث و اثر، گفته اند: «محمد بن اسماعيل بخاري فقيه اين امت است.»
ابوبكر بن ابي شيبة و عبد الله بن نمير،گفته اند:«ما همانند محمد بن اسماعيل بخاري را هرگز نديده ايم.» ابن ابي شيبة كه از پيشوايان نام دار دانش حديث است، بخاري نوجوان را«بازل» ناميده بود. بازل يعني: خبره، كامل، بخشنده در عطايا و غيره.
بكير بن نمير، گفته است:«روزي محمد بن اسماعيل مشغول خواندن نماز بودند و در آن هنگام زنبور هفده مرتبه او را نيش زد، وقتي كه از نماز فارغ شدند گفتنند كه اين چيست كه در نماز مرا ازيت داد؟ نگاه كردند ديدند كه زنبور هفده جاي بدن او را نيش زده و ورم كرده است ولي او با اين حال نمازش را قطع نكرده است.»
امام حافظ عمر بن علي فلاس، گفته است:«حديثي را كه محمد بن اسماعيل نشناسد، حديث نيست.» فضل بن عباس رازي، گفته است:«بسيار كم كوشيدم تا حديثي را بگويم كه او
(بخاري) آنرا نشناسد، اما برايم ممكن نگرديد.»


«كساني كه امام بخاري از آنها سماع حديث كرده و اساتيد امام بخاري»

كساني كه بخاري درحلقه درس آنها حاضر بوده و سماع و روايت از ايشان كرده و كسب فيض و بهره را از آنها نموده است، عبارتند از: درمكه: ابوالوليد احمد بن محمدالازرقي، عبدالله بن يزيد المقري، اسماعيل بن سالم الصائغ، ابوبكر عبد الله بن زبير الحميدي و اقران آنها.
در ‌مدينه:ابراهيم بن منذر حزامي، مطرف بن عبد الله، ابراهيم بن حمزه، ابو ثابت محمد بن عبيد الله، عبد العزيز بن عبدالله اويسي، يحيي بن قزعه و اقران آنها.
در شام:محمد يوسف فريابي، ابو نصر اسحاق بن ابراهيم، آدن بن ابي اياس، ابو اليمان حكم بن نافع، حيوه خالد بن خلي قاضي حمس، خطاب بن عثمان، ابو المغيره، ابو القدوس، سليمان بن عبد الرحمن بن شريح و غير اينها.
در بخارا: محمد بن سلام بيكندي، عبدالله بن محمد مسندي، هارون بن اشعث، عبده بن الحكم، محمد بن يحيي بن صائغ، جبان بن موسي و اقران آنها.
در مرو: علي بن الحسن بن شقيق، عبدان، عثمان، محمد بن مقاتل و اقران آنها.
در بلخ: مكي بن ابراهيم، يحيي بن بشر، محمد بن ابان، حسن بم شجاع، يحيي بن موسي، قتيبه و معاصرين آنها.
در ري: ابراهيم بن موسي و غير او.
در بغداد: محمد بن عيسي الطباع، محمد بن سائق، سريج بن نعمان، احمد بن حنبل، ابو مسلم عبد الرحمن بن ابي يونس مستميلي، اسماعيل بن خليل و اقران آنها.
در واسط:حسان بن حسان، حسان بن عبدالله، سعيد بن عبدالله بن سليمان و اقران آنها.
در بصره: ابو عاصم نبيل، صفوان بن عيسي، بدل بن المحبر، حرمي بن عماره، عفام بن مسلم، محمد بن عرعره، سليمان بن حرب، ابو داود الطاليسي، عارم محمد بن سنان، ابو حذيفه نهدي و غير آنها.
در كوفه:عبيد الله بن موسي،ابو نعيم، احمد بن يعقوب، اسماعيل بن ابان، حسن بن ربيع، خالد بن مخلد، سعيد بن حفص، طلق بن غنام، عمر بن حفص، فروه بن ابي المغراء، قبيصه بن عقبه، ابو غسان و اقران آنها.
در جزيره:احمد بن عبد الملك حراني، احمد بن يزيد حرائي، عمر بن خلف، اسماعيل بن عبد الله رقي و اقران آنها.
در مصر:عثمان بن صالح، سعيد بن ابي مريم، عبد الله بن صالح، احمد بن صالح، احمد بن شيب، اصبغ بن ابي الفرج سعيد بن عيسي، سعيد بن كثير بن عثير، يحيي بن عبد الله بن بكير و اقران آنها.
در هرات: احمد بن ابي الوليد حنفي .
در نيشابور: يحيي بن يحيي تميمي، بشر بن حكم، اسحاق بن ابراهيم حنظلي، محمد بن رافع، احمد بن حفص، محمد بن يحيي ذهلي و اقران آنها.
اساتيد وي: اساتيد او در قيسارية:محمد بن يوسف بن فريابي و درعسقلان: آدم بن ابي اياس و در حمص: ابو مغيره ابي يمان علي بن عياش، احمد بن خالد وهبي، يحيي و خاطي بوده اند.


« آثار علمي و مؤلفات امام بخاري »

1ـ صحيح بخاري كه مشهور ترين كتابهاي اوست و خود مؤلف آن را«الجامع المختصر من سنن رسول الله» نام داده است، سبب نوشتن اين كتاب، آن بود كه روزي در نيشابور در مجلس استادش امام، «اسحاق بن راهويه» نشسته بود يكي از حاضران مجلس گفت:«كاش كتاب مختصري از سنن پيامبر خدا صلي الله عليه وسلم را فراهم آورده بوديد» اين گفته در قلب مبارك امام بخاري اثر گذارد و بر اجراي آن (تأليف جامع الصحيح) انديشه مصمم گرفت .
شايان ذكر است امام بخاري رحمة الله اين كتاب نادر و بي همتا را در شبهاي مهتابي ميان قبر و منبر آن حضرت نگاشته است و رسم و عادت مبارك او در تدوين احاديث شريف نبوي اينگونه بوده است كه هنگام تدوين هر حديث غسل مي كرده و دو ركعت مي گذارده .
از شروح مطبوع و معروف«جامع صحيح» شروح زير مي باشد.
1- 1- فتح الباري في شرح صحيح البخاري، از حافظ، علامه، شيخ الاسلام ابي الفضل احمد علي بن حجر اسقلاني متوفي(852 هجري).
2- 1- عمدة القاري في شرح صحيح البخاري، از حافظ، علامة بدر الدين ابي محمد بن محمود بن احمد عيني حنفي متوفي(855 هجري).
3-1- ارشاد الساري في شرح صحيح البخاري، از علامة شهاب الدين احمد بن محمد خطيب قسطلاني مصري متوفي(923 هجري).
4-1- كوكب الدراري في شرح صحيح البخاري، از علامة شمس الدين محمد بن يوسف علي كرماني متوفي(792 هجري).
5-1- اعلام السنن يا اعلام المحدث في شرح صحيح البخاري، از علامه فقيه و اديب، امام ابو سليمان احمد بن محمد بن ابراهيم بن خطاب بستي متوفي(388 هجري).
6-1-شرح صحيح بخاري ابن بطال، از شيخ، علامه فقيه، ابو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك بن بطال قرطبي متوفي(449 هجري).
7-1-تيسير القاري شرح فارسي صحيح البخاري، از مولانا نور الحق بخاري جهان آبادي متوفي(1073 هجري).
2- كتاب تاريخ كبير عن تراجم الرجال السند، او در نگارش اين دايرة المعارف بزرگ اسلامي چنان بوده كه شرح و حال و ترجمه احوال هيچ يك از صحابه و تابعي را نمي نوشته مگر اينكه غسل مي نمود و دو ركعت نماز ميگذارده است. امام بخاري رحمة الله اين كتاب نادر و بي همتا را در سن 18 سالگي در شب هاي مهتابي ميان قبر و منبر آن حضرت صلي الله عليه وسلم مي نگاشته است .
3- كتاب تاريخ الوسط.
4- كتاب تاريخ الصغير.
5- كتاب الادب المنفرد.
6- كتاب رفع اليدين في الصلوة.
7- كتاب البر الوالدين.
8- كتاب خبر الكلام في القرائت خلف الامام.
9- كتاب خلق افعال العباد.
10- كتاب ضعفاء الكبير.
11- كتاب الجامع الكبير.
12- كتاب المسند الكبير.
13- كتاب التفسير الكبير.
14- كتاب الاشربة.
15- كتاب الهبه.
16- كتاب اسامي الصحابه.
17- كتاب الوحدان.
18- كتاب مبسوط.
19- كتاب العلل.
20- كتاب الكني.
21- كتاب الفوائد.
22- كتاب سنن الفقهاء.
23- كتاب الضعفاء الصغير.
24- كتاب قضايا الصحابه و التابعين.
25- كتاب ثلاثيات.
26- كتاب بدء المخلوقات.
27- كتاب الرقاق.


«منابع و مآخذ»

1- سيرت امام بخاري/ نويسنده: عبد المنعم قنديل/ مترجم عبد الرسول گلراني/ انتشارات شيخ الاسلام احمد جام.
2- شرح حال و زندگي اصحاب صحاح سته/ تأليف استاد ملا محيي الدين صالحي/ انتشارات كردستان.
3- تهذيب التهذيب/ تأليف ابن حجر/ دار الفكر بيروت.
4- وفيات الاعيان/ تأليف ابن خلكان/ انتشارات قم.
5- تاريخ بغداد/ تأليف الخطيب بغدادي/ دار الكتب العلمية.
6- اعلام زركلي/ تأليف خير الدين الزركلي/دار العلم.
7- سيف المقلدين/ تأليف مولانا مولوي محمد عبد الجليل.
8- تذكرة الحفاظ/ تأليف ذهبي/ دار الكتب العلميه.
9- كتاب الثقات/ تأليف ابن حبان / مؤسسه الكتاب الثقلفيه.
10- معجم المؤلفين/ تأليف عمر رضا كحاله/ دار احياء التراث العربيه.
11- فتح الباري/ تأليف ابن حجر الاسقلاني/ دار احياء التراث العربيه.
12- التوشيح علي جامع الصحيح/ تأليف سيوطي/ دار الكتب العلميه.
13- ترجمه فارسي صحيح البخاري/ مترجم عبد العلي نور احراري/ احمد جام.
14- تاريخ مدينه دمشق/ تأليف ابن عساكر/ دار الفكر بيروت.
15- البداية و النهاية/ تأليف ابن كثير/ دار الكتب العلميه.
16- فرهنگ دهخدا/ تأليف علي اكبر دهخدا.

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


زندگینامه اسطوره تقوا و مجاهدت بدیع الزمان سعید نورسی
چهار شنبه 5 / 4 / 1391 ساعت 15:5 | بازدید : 5473 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

زندگینامه اسطوره تقوا و مجاهدت بدیع الزمان سعید نورسی

برای مبارزه با تأثیرات محیط و تغییرات زمان و مکان، خداوند متعال برای این امت دو نوع آراستگی فراهم نموده است. 1- اینکه خداوند به وسیله شخص رسول صلی الله علیه و آله و سلم تعلیمات زنده، کامل و مکمل عطا فرموده است که در هنگام بروز هر نوع مشکل و هر تغییرات میتواند به راحتی مبارزه کند. 2- خداوند متعال به عهده گرفته است که در هر زمان افراد زنده ای را نصیب این دین کند که تعلیمات آن را در زندگی خود و دیگران به صورت عملی پیاده کنند و به طور جمعی یا انفرادی این آئین را تازه و این امت را سرگرم عمل نگه دارند. از همان ابتدای پیدایش اسلام بر دل، جگر و اعصاب اسلام حمله هایی شده است که مذاهب دیگر قدرت تحمل آن را نداشته اند. اما این افراد از نظر علم، تفکر، اخلاق و روحانیت در زمان خویش ممتازترین افراد بوده، دارای خصوصیات نیرومند ایمانی و دلپسند بوده، در مقابل هر نوع تاریکی، جاهلیت و گمراهی چنان ید بیضائی داشته اند که پرده تاریک آنها را از هم می درید و حق و حقیقت را آشکار می کرد. در هر نقطه ای از جهان که مسلمانان رو به ضعفی می نهادند و از طرف دشمنانشان مورد حمله قرار گرفته باشند خداوند شخصیتی مخلص و دلسوز را در آن منطقه بر انگیخته است که دوباره روح تازه ای به اسلام و مسلمانان آن منطقه ببخشد و آنان را دوباره به شاهراه اسلام برگرداند. چونکه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «إن الله یبعث لهذه الأمة علی رأس کل مأة سنة من یجدد لها دینها» سنن ابی داود. بدون شک خداوند برای امت من هر صد سال یک بار فردی را بر می انگیزد تا امر دینشان را برای آنها تجدید کند.


یکی از مجددان راستین این عرصه مرحوم بدیع الزمان شیخ سعید نورسی، متفکر، مخلص، متکلم، فقیه، سیاستمدار و عارف برجسته کُرد میباشد. زیرا زمانی که نورسی ظهور کرد، ترکیه و جهان اسلام را بحرانی سخت فرا گرفته بود. جنگ جهانی، سقوط خلافت عثمانی، روی کار آمدن رژیم لائیک، تلاش برای اسلام زدایی و منع هویت اسلامی و ... موجب شده بود که زمینه برای سیطره افکار و اندیشه های سکولاریستی و ضد دینی مهیا شود. زمانی که هر گونه جنبش دینی مارک ارتجاعی میخوردند و علما به پای میز محاکمه میرفتند و اندیشمندان دار زده میشدند و آموزشهای دینی ممنوع شده بود و مسلمانان از انجام عبادات انفرادی نیز منع شده بودند، و در این چنین دورانی شخصیتی کمر همت بر بست و با تمام وجود برای دفاع از موجودیت و کیان اسلام قیام کرد. مقایسه او با اندیشمندان اسلامی از امام محمد غزالی تا اقبال لاهوری این حقیقت را برملا میسازد که وی شخصیتی جامع الاطراف بود و نه تنها در یکی از علوم، بلکه در همه علوم و نه بخشی از عمر، بلکه همه عمر خود را وقف دفاع از قرآن و اسلام کرده است. پیامبر گونه جز از خدا از کسی مزد و اجری نخواست و همواره به مال و جاه پشت پا زد. دین را به دنیا نفروخت. بندگی اش نه برده گونه بود و نه تاجرانه. او عارفی بود که هدفش بیرون کشیدن گلیم خود از آب بی ایمانی نبود. در میدان اندیشه، مجاهد، در عرصه جهاد متفکر، در پارلمان دیدگاه سیاسی اش را بر کرسی مینشانید و در میان عشایر، سنتهای پسندیده را توضیح و در جامعه نکات اخلاقی را بیان مینمود. در روی منبر از وحدت میگفت و وحدت حوزه و دانشگاه را برای اولین بار مطرح و تأسیس دانشگاه الزهراء را در مقابل دانشگاه الأزهر پیشنهاد نمود. همزمان متفکری بزرگ، مخلصی دینی، رهبری سیاسی، نویسنده ای استثنائی و سخنوری جذاب و فصیح بود. و اینک شمه ای کوتاه از زندگی این بزرگ مرد تاریخ را به شما خوانندگان گرامی تقدیم میداریم.

تولد و دوران کودکی

در دامنۀ کوههای پوشیده از برف و سر به فلک کشیدۀ کردستان (ترکیه) در سپیده دم یکی از روزهای سال 1293 هجری قمری سه سال قبل از خلافت سلطان عبدالحمید ثانی در روستای نورس، یکی از روستاهای بخش اسپارت از توابع استان بتلیس، کودکی دیده به جهان گشود که نام او را سعید گذاشتند. خداوند نعمتهای فراوان، از جمله پدر و مادری خدا پرست و مسلمان را به این نوزاد عطا فرموده بود. پدرش میرزا که مردم به خاطر عبادت و خداپرستی فراوانش او را صوفی میرزا میگفتند و مادرش بانو نوریّه نمونۀ یک مادر مؤمن و فرزند پرور بود. این نوزاد مبارک در همان دوران کودکی دوست داشت با بزرگترها و بزرگان همنشینی کند و به سخنانشان گوش فرا دهد و تمایلی به بازیگوشی و هرزگی نداشت و خود به خود مثل بزرگان رفتار میکرد تاجایی که در همان دوران نوجوانی، مدرک علمی دریافت کرد و با بزرگترین علمای زمان خودش رقابت نمود ... گویی وظیفه ای مهم (وظیفۀ هدایت جهان اسلامی و حتی تمام انسانها) را بر دوش خود احساس نموده و متوجه خودش میدانست. از همان دوران کودگی سربلندی و جوانمردی را دوست داشت و هیچگاه از سیمای ظلم، سر افکندگی و حقارت خوشش نمیآمد.

دوران بلوغ

هرچند خانواده اش مشغول کشاورزی بودند، او به یادگیری علم و دانش روی آورد. ابتدا نزد ملا محمد افندی درس را شروع کرد و نزد برادر بزرگترش جناب ملا عبدالله در ایام تعطیلی و استراحت هفتگی مطالب دیگری میآموخت. سپس به روستای پیرمس خدمت ملا نور محمد رفت. سعید در زمان بسیار کمی توجه استاد و مردم آنجا را به خود جلب کرد. روزی استادش تصمیم گرفت به پدر و مادر سعید سری بزند و از شیوۀ تربیت این بچه با خبر شود. فاصلۀ روستای پیرمس تا نورس شش الی هفت ساعت پیاده روی بود. به خانۀ صوفی میرزا که رسیدند مادر سعید از آنها پذیرایی نمود ملا از نوریّه پرسید: این بچه را چگونه پرورش داده اید؟ پاسخ داد: زمانی که سعید هنوز متولد نشده بود، هیچ وقت بی وضو نبوده ام و وقتی که به دنیا آمد بی وضو به او شیر نداده ام. اندکی بعد صوفی میرزا هم پیدا شد و دو گاو ماده و دو گاو نر را همراه داشت که ظاهراً آنها را از چرا بر میگرداند، اما ملا نور محمد و همراهانش از اینکه دهان گاوها را بسته دیدند تعجب کردند!!! پدر سعید پس از خوش آمد گویی از مهمانان در جواب آنها که در مورد بستن دهان گاوها از او سؤال کردند گفت: مزرعه ام کمی دور است و ناچارم هنگام رفت و آمد از کنار مزرعۀ همسایه هایم عبور کنم. به همین سبب دهان گاوها را بسته ام تا از گیاه و علوفه همسایگانم مصرف نکنند. چون من نمیخواهم حتی یک لقمۀ حرام، به خانه ام راه پیدا کند. پدر و مادر که تا این حد از حرام دوری کنند و مطیع اوامر الهی باشند، این لیاقت را پیدا میکنند که خداوند به آنها چنین فرزند زرنگ و با اخلاقی را عطا کند.

دریافت گواهینامه علمی

در سال 1885م برای تحصیل در مدرسه ملا امین افندی به بتلیس از آنجا به مدرسۀ علوم دینی میر حسن ولی در موکوس و از آنجا به مدرسۀ واسیان در گواش و از آنجا هم به مدرسه ای در منطقۀ بایزید در استان ارزروم رفت و در این مدرسه بود که تعلیمات زیر بنایی را آغاز نمود. در مدت سه ماه در این مدرسه، علوم دینی متداول را به پایان رسانید و از دست ملا محمد جلالی گواهینامۀ عالمی را دریافت نمود. بعد از چند ماه به ملاقات برادر بزرگترش ملا عبدالله که در شهر شیروان مشغول تحصیل بود رفت. برادرش از او پرسید در این ماهی که همدیگر را ندیده ایم چه کتابهایی را خوانده ای؟ سعید جواب داد هشتاد کتاب و رساله درسی مدرسه و غیر از اینها کتابهای دیگری را هم مطالعه کرده ام. ملا عبدالله از سعید امتحان مشکل و دقیقی گرفت و کاملاً شگفت زده شد که برادرش هشت ماه قبل که شاگرد خودش بوده اکنون عالمی بلند پایه و دانشمندی کاملاً آگاه شده است. پس از آن میان ملا سعید و عالم مشهور فتح الله افندی در سیعرد ملاقات و گفتگویی صورت گرفت که سعید از امتحان و سؤالاتی که این عالم مشهور از او پرسید سر بلند بیرون آمد و هیچ یک از سؤالات او را بیجواب نگذاشت. و در عرض یک هفته توانست کتاب دو جلدی جمع الجوامع در علم اصول را درخدمت این استاد در عرض یک هفته و هر روز فقط دو یا سه ساعت حفظ نماید که در انتها ملا فتح الله روی جلد کتابش نوشت: «لَقَد جَمَعَ فی حفظِهِ جمع الجوامع جمیعَهُ فی جمعة» یعنی کل کتاب جمع الجوامع در مدت یک هفته در حافظه اش جمع شده است.

لقب بدیع الزمان

هنوز سن ایشان به شانزده سالگی نرسیده بود که در سال 1882 به ماردین رفت و در مسجد جامع آن شهر تدریس را شروع کرد و به سؤالات مسلمانان جواب میداد. در سال 1884م. حسن پاشا والی شهر وان از ایشان خواست تا پیش او برود و در آنجا ساکن شود. پیشنهاد او را پذیرفت و رفت و در خانه طاهر پاشا مقیم شد. در آنجا در مدرسه خُرخُر حدود بیست سال تدریس کرد. در این سفر که جناب ملا سعید با عده ای از علمای علم جدید مانند شیمی، جغرافیا فیزیک و ... ملاقات هایی انجام داد و احساس کرد که در این علوم مایۀ چندانی ندارد. چون با آن علوم آشنا نبود و فهمید که کلام قدیمی و مَدرَسی برای عصر حاضر نارساست. این احساس، او را بر آن داشت تا سعی کند این علوم را نیز یاد بگیرد. در اندک زمانی در علوم ریاضی، نجوم، شیمی، فیزیک، زمین شناسی، فلسفه، تاریخ و جغرافیا ماهر شد به حدی که بتواند متخصصین آنها را در مناظرات شکست دهد و حتی درباره آن علوم کتاب هم بنویسد به همین خاطر لقب بدیع الزمان به او اختصاص داده شد. بعد از آنکه خبر سخنرانی گلادسون وزیر انگلیسی که در (مجلس عوام انگلستان) یک جلد قرآن را بلند کرده و گفته بود: تا زمانی که این قرآن در دست مسلمانان باشد، ما نمیتوانیم بر آنها حکومت کنیم لذا ناچاریم این قرآن را از بین برده یا اینکه رابطه مسلمانان را با آن قطع کنیم. به این خاطر با خود عهد نمود که تمام زندگیش را در راه نمایان ساختن عظمت قرآن صرف نماید. و عزمش را جزم نمود تا برای خدمت به قرآن یک دانشگاه اسلامی را در شرق آنادول، یعنی کردستان با سبک دانشگاه الأزهر مصر به نام الزهراء تأسیس کند. به این منظور در سال 1896 به استانبول رفت و مدت یک سال و نیم در خانۀ یکی از دوستانش اقامت کرد تا طرح خود را به متولیان امر تقدیم کند و میکوشید تا شاید طرح او را تصویب کنند ولی عاقبت با دست خالی به وان برگشت. در سال 1907 به استانبول برگشت و در هتل شکرچی اقامت گزید و بر سر در منزلش تابلویی نصب کرد با این عنوان که در اینجا «هر مشکلی حل و به هر سؤالی جواب داده میشود بدون آنکه از کسی سؤال شود». در سال 1910 استانبول را ترک و به وان باز گشت و در آنجا کتابهای مناظرات و محاکمات را نوشت که در سال 1913 م در استانبول چاپ شدند. در سال 1911 به قصد دیدار با خواهرش از شام دیدن کرد و در مسجد اموی دمشق به زبان عربی سخنرانی نمود.

جنگ جهانی اول

با شروع جنگ جهانی اول بدیع الزمان با یک دست قرآن و با دست دیگر سلاح برداشت. شبها به دفاع و یا حمله به دشمن میپرداختند و از طرف دیگر مشغول درس دادن و خواندن قرآن میشدند تا اینکه در آن جنگ زخمی و به اسارت دشمن در آمد و دو سال و چهار ماه و چهار روز در اسارت ماند. بعد از این مدت با کمال تعجب و شگفتی - بافضل خداوند - از اسارت نجات پیدا کرد و از طریق ورشو و وین به استانبول رسید و مورد استقبال مردم و خلیفۀ وقت قرار گرفت و در آنجا از جانب خلیفه بدون آنکه خودش اطلاعی داشته باشد، به عنوان عضو «دار الحکمة الإسلامیة» برگزیده شد. بدیع الزمان به هیچ وجه تحت تأثیر استعمارگران قرار نگرفت و در مقابل آنان زانو نزد بلکه تا حدی به مخالفت با آنان برخاست تا اینکه چندین بار به دادگاه کشانده و بعدها تبعید شد. با این حال هیچ وقت امید به پیروزی و آینده را از دست نداد. در سال 1923 به وان برگشت و در خرابه ای در بالای کوه ارک خدا پرستی واقعی را آغاز کرد و به انزوا و پرورش روح و جان خود پرداخت. در کنار این کوه بلند و سر به فلک کشیده مدت زیادی مشغول به عبادت و فکر و اندیشه به آینده اسلام و مسلمین بود. در همین وقت شاگردان زیادی از محضر ایشان کسب فیض میکردند و قلبهای تشنۀ دیگری نیز از اطراف و اکناف آمده و با دیدن مدرسه اسلام بر آن بلندا، خنک شده و آرام میگرفتند. در همین وقت بود که شیخ سعید پیران خود را برای جنگ مسلحانه علیه دولت لائیک آماده مینمود و از بدیع الزمان نیز دعوت نمود تا با او در این کار همراه شود. چون بدیع الزمان مدت زیادی بود که از این روش مبارزه دست بر داشته بود در جواب نامۀ پیران گفت: این کار شرعاً جایز نیست چونکه شمشیر کشیدن به جز به روی دشمنان بیگانه، به روی کس دیگری در داخل کشیده نمیشود. و تنها راهی که برای نجات و رهایی، در این عصر پیش رو قرار دارد، عبارت است از ارشاد مردم به سوی حقایق قرآن و ایمان و ریشه کن کردن جهل و بی سوادی. بالاخره جنگ شروع شد و به ضرر و شکست مسلمانان انجامید. درندگان حکومتی، ریختن خون مردم مسلمان را از سر گرفتند و رؤسای عشایر کُرد را دستگیر و آنها را از شهر و منطقۀ خود دور کرده و تحت نظارت قرار دادند. در این برنامه، مأموران جناب نورسی را هم فراموش نکردند و در 25 شباط 1925 م. دسته ای سرباز به بالای کوه ارک فرستاده تا ایشان را از آنجا پایین بیاورند. او را ابتدا به ارزروم سپس به طرابزون و پس از آن به استانبول و از آنجا نیز به بوردو و پس از هفت ماه به اسپارته برده شد پس از چند ماه نگذاشتند در آنجا هم راحت باشد و دستور داده شد که به بارلا - که در یک منطقه دور افتاده قرار داشت - برده شد. بدیع الزمان خدا پرست با هدفی پاک و نیتی خالص و محبتی بی اندازه نسبت به دینش و ترس فراوان از قیامت و دلسوزی نسبت به مسلمانان، در شهر کوچک و زیبای بارلا خدا پرستی را از سر گرفت و دلش را صادقانه تسلیم خدا نمود. در این شهر که خانۀ محقر و کوچکی به او داده بودند استاد مدت هشت سال و نیم زندگی کرد و بیشتر رسالات نور را در آنجا نوشت و به این صورت این اتاقک چوبی به عنوان اولین مدرسۀ نور به حساب میآید.

اولین شاگرد مدرسۀ نور

مدت زیادی شیخ در میان مردم بارلا تنها و بیکس بود و هیچ کس جرأت نمیکرد حتی به او سلام هم بکند. پس از مدتی سر انجام مردی بنام سلیمان قید همه چیز را زد و با گفتن هر چه بادا باد خود را به بدیع الزمان رساند و خود را به عنوان خادم و همکار او معرفی نمود. سلیمان مدت هفت سال به بدیع الزمان کمک کرد و در محضر ایشان زانوی تلمذ را به زمین زده و حلقۀ اتصال بدیع الزمان با مردم شد. تا اینکه در نتیجه جوانان زیادی با این عالم ربانی ارتباط پیدا نموده و حلقۀ درس استاد روز به روز تنگ تر میشد و بارلا را به مدرسه ای بی نظیر تبدیل نمودند. شاگردان بارلا در نهایت زرنگی و تلاش، رسالات ممنوعۀ استاد را مطالعه و نسخه های دیگری را از روی آنها استنساخ مینمودند و در سراسر ترکیه پخش میکردند و با این کار شاگردان نورسی با دستگیری و شکنجه و تبعید رو به رو شدند. در سال 1932 م بعد از تصویب قانون ممنوعیت اذان به شیوۀ شرعی (عربی) و تبدیل آن به ترکی مردم و اهالی مسجد کوچکی که بدیع الزمان امام جماعت آن، اصرار داشتند که باید اذان و اقامه در داخل مسجد و به همان شیوۀ عربی اجرا شود، یک روز مأمورین دولتی به مسجد ریختند و جناب نورسی و همراهانش را دستگیر و با پای پیاده در میان برف روانۀ اکریدر کرده و در آنجا زندانی نمودند. پس از حادثۀ مسجد و دستگیری چند شاگرد بدیع الزمان در سال 1934م او را به شهر اسپارته منتقل نمودند در آنجا نیز او را آرام نگذاشتند بعد از چند ماهی در سپیده دم یکی از روزهای ماه نیسان سال 1935 م گروهی از مأمورین به منزل ایشان ریختند و او را دستگیر و روانۀ زندان اسکی شهر نمودند و او را به تنهایی به دور از شاگردانش در یک جا زندانی کردند و مدت دوازده روز او و شاگردانش را از غذا خوردن محروم نمودند. پس از آن که بدیع الزمان یازده ماه در زندان اسکی شهر سپری کرد در بهار 1936م به قستمونی در شمال مملکت تبعید شد. جناب نورسی مدت هفت سال را هم در این شهر به عنوان تبعید، سپری کرد و در این مدت رسالات دیگری نوشت. هر چند مأموران حکومتی در این شهر هم بدیع الزمان را تحت نظارت داشتند ایشان همچنان به راه خود ادامه میداد چون که با خود عهد کرده بود که خدمتگذار ایمان و قرآن باشد. به همین خاطر هر چند مأموران و جاسوسان مراقب ایشان بودند از راههای گوناگون برای شاگردانش نامه میفرستاد و رسالات را مخفیانه به شاگردانش میرساند. بدین ترتیب افرادی عنوان پستچی پیدا شدند و پیامهای نور از این طریق به صورت منظم میان شهرها و روستاها پخش میشد. پس از هفت سال اقامت اجباری در قستمونی به زندان دنیزلی منتقل شد و مدت نه ماه درآن زندان ماند که دستاورد این زندان نوشتن رسالۀ «ثمرۀ درخت ایمان» بود. در اواخر ماه آب 1944م حکم تبعید ایشان به امیر داغ از توابع ولایت آفیون صادر شد. در ششم کانون اول 1948 بدیع الزمان و تعدادی از شاگردانش به زندان آفیون انداخته شدند و مدت بیست ماه را در آن زندان سپری نمودند که در این وقت جناب نورسی 75 سال سن داشتند. هرچند بدیع الزمان در جوی پر از بیمهری و استبداد زندگی میکرد، باز هم از وظیفۀ اصلیش دست بر نداشت. بیشتر اوقات مشغول عبادت بود. کم میخوابید و بسیار کم غذا میخورد. شبها را با تسبیح، تهلیل، دعا، مناجات و نماز شب سپری مینمود و همیشه وضو داشت. دولت لائیک وقت نقشه های زیادی برای از بین بردن جناب نورسی کشید تا اینکه هفده بار سعی شده بود که ایشان را از طریق مسموم کردن بکشند. در سال 1950 حزب دمکرات در انتخابات موفق شده و حکومت را به دست گرفت و عفو عمومی اعلام نمود. پس از آن بدیع الزمان اولین سفر آزاد خود را به اسکی شهر اختصاص داد و با دیدن شاگردان قدیم و جدیدش شاد و خوشحال شد. پس از آن به اسپارته رفت و مدت هفتاد روز در آنجا اقامت کرد. پس از چاپ کتاب «پیام رهبر جوانان» توسط یکی از شاگردانش بهانه ای جدید به دست دولت افتاد لذا او را به استانبول احضار کردند تا در بیست و دوم کانون سال 1952 در دادگاه کل جزا آماده باشد. جناب نورسی پس از سه مرحله دادگاه در استانبول بیگناه شناخته شد. پس از آن برای دیدار دوستان و شاگردان خود به امیر داغ رفت، این بار به شهر خاطراتش، شهری که اولین مدرسۀ نور در آنجا تأسیس شد و اولین جایی که پیامهای نور در آن نوشته شد سفر کرد.

جشن رسالات نور

دادگاه آفیون در سال 1948 م انجمنی از علما و دانشمندان را برای تحقیق و بررسی پیانهای نور و اعلام نظر خود در مورد آنها تشکیل داد. این دادگاه مدت هشت سال به طول انجامید تا بالآخره در 25 مارس 1956 م طبق گزارش آن انجمن مبنی بر اینکه در رسالات نور هیچ گونه ضدیت با قانون اساسی و حکومت ترکیه وجود ندارد، صادر شد. بدین ترتیب شاگردن نور آستین ها را بالا زدند و چاپخانه های استانبول، آنکارا، صامسون و انطالیا را برای چاپ پیامها راه اندازی کردند. بدیع الزمان از اینکه رسالات نور چاپ میشدند خیلی خوشحال بود و میگفت این عید و جشن رسالات نور است. من منتظر چنین روزی بودم.

وفات نورسی

سال 1957 از راه رسید بدیع الزمان روز به روز پیر تر وضعیف تر میشد. در سالهای آخر عمر خود در شهر اسپارته با شاگردانش زندگی میکرد. بعضی وقتها به بارلا و امیر داغ نیز سفر میکرد. در سال 1960 در ماه مارس بیماریش شدت گرفت و بعدها معلوم شد که به «ذات الریه» دچار شده است. بدیع الزمان خدا پرست پس از گذراندن عمری پر از محنت و شکنجه و آزار در راه ایمان و اسلام، با این جهان وداع گفت و به محبوبی که سالهای سال انتظار دیدارش را میکشید، پیوست. ایشان پس از خود از متاع دنیوی، یک ساعت، یک عبا، یک عمامه و بیست لیرۀ ترکه را بجا گذاشتند و بدون فرزند از دنیا رفتند چون که در تمام عمرش ازدواج ننمود، اما پیامهای نور را به عنوان خلعت به تمام انسانها و به ویژه مسلمانان هدیه داد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

شهادت علما دربارۀ بدیع الزمان

عاصم الحسینی، او را استاد، پیشوا و قهرمانی میداند که مرگ از او هراسناک بود. شیخ محمّد امین قره داغی، او را مجاهد، محمّد زاهد ملاذ گردی، او را مجدد قرن چهاردهم هجری و دکتر رمضان بوطی او را نابغۀ بزرگ میداند و دکتر محسن عبدالحمید نیز از او به عنوان پیشگام اندیشۀ نوین اسلامی یاد میکنند.
یادش به خیر و راهش پر رهرو باد.

منبع : سایت عرفان آباد

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


شخصیت و کرامت حضرت شیخ عبدالقادر گیلانی(رح)
چهار شنبه 5 / 4 / 1391 ساعت 15:5 | بازدید : 4850 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

در كتاب فتاوي الحديثيه شيخ ابن حجر و نيز در كتاب نفحات الانس آمده كه يكي از علماي شام پيشواي شافعيان عبدالله ابن عصرون گفته است ،در طلب علم به بغداد رفتم و ابن سقا در آن وقت رفيق من بود در نظاميه بغداد مشغول عبادت بوديم و زيارت صالحان ميكرديم در ان وقت در بغداد شخصي بود كه وي را غوث مي گفتند شايع بود كه هرگاه بخواهد پنهان و هرگاه بخواهد عيان مي شود من و ابن سقا و شيخ عبدالقادر كه وي هنوز جوان بود به زيارت آن غوث رفتيم ابن سقا در راه گفت از وي مسئله اي خواهم پرسيد تا ببينم چه ميگويد شيخ عبدالقادر گفت معاذالله معاذالله از وي چه چيزي بپرسيم من پيش وي ميروم و انتظار بركات او ميبرم . چون بر وي در آمديم اورا در جاي خود نديديم ساعتي بوديم و ديديم كه بر جاي خود نشسته پس از سر خشم در ابن سقا نگريست و گفت واب بر تو اي ابن سقا از من مساله اي مي پرسي كه جواب آن را ندانم مسئلع اين است و جواب آن ميبينم كه آتش كفر در تو زبانه ميزند بعد از آن به من نگريست و گفت اي عبدالله از من مسئله اي ميپرسي و ميبيني چه ميگويم مسئله اين است و جواب آن همانا كه دنيا را بنا گوش فراگيرد به من بي ادبي كردي .بعد از آن به شيخ عبدالقادر نگريست و وي را نزديك خود بنشاند و گرامي داشت فرمود اي عبدالقادر خداي و رسولش را را خشنود ساختي به خاطر ادبي را نگاه داشتي گويا ميبينم تورا در بغداد به منبر بر آمده اي و مي گويي ((قدمي هذه علي رقبه كل ولي الله )) و ميبينم اولياء وقت همه گردنهاي خود را پست كرده اند به خاطر جلال و اكرام تو پس در همان ساعت غايب شد و هيچوقت آن را نديديم . هرچه نسبت به شيخ عبدالقادر گفت واقع شد و ابن سقا به تحصيل علوم اشتغال بليغ نمود و بر اقران خود فايق شد و در بحث و مناظره آنچنان شهرت يافت كه با هركس مجادله كند او را ساكت و مبهوت مي نمود خليفه وي را بر رسالت به ملك روم فرستاد و پادشاه روم به فن آوري فصاحت و برتري او پي برد و از او تعجب كرد .كثيري از عابدان و دانشمندان نصراني را جمع آوري مي كرد سپس ابي سقا با آنان به مناظره و گفتگو پرداخت ابن سقا آنان را خاموش و عاجز گردانيد عظمتش نزد پادشاه بيشتر شد و امتحان وي سنگين شد پادشاه دختر خوب روي داشت نزد وي جلوه كرد و شيفته و حيرت زده اش كرد ابن سقا وي را از ملك خواست و طلب كرد كه به نكاح او در آورد . ملك گفت به شرط انكه نصراني شوي . اجابت كرد و با دختر ملك ازدواح نمود و پس از چندي ابن سقا مريض شد او را به بازار انداختنئد و در خواست غذا و كمك ميكرد كسي اورا جواب نمي داد . افسردگي شديد داشت ، شخصي كه او را ميشناخت از احوال و او پرسيد حماقت و رسوايي بود كه دامنگير من شد و تو نيز علت آن را ميداني باز پرسيد آيا از قرآن چيزي حفظ داري گفت خير مگر آيه ((ربما يود الذين كفروا لو كانو مسلمين))/آن شخص گفت پس از چندي باز او را ديدم كه تمام بدنش سياه شده مانند يك سوخته كامل در حال نزع بود و رو به قبله اش كردم رو به شرق كرد باز تكرار كردم دوباره رو به شرق كرد اين كار ادامه داشت تا اينكه روحش خارج شد و رويش يه شرق بود و همواره كلام آن غوث را به ياد مي آورد و علت بد بختي اش را بي ادبي و انكار نسبت به آن ولي ميدانست.عبدالله بن عصرون گفت اما من به دمشق رفتم سلطان صالح نورالدين الشهيد مرا احضار كرد و از من خواست كه مسئوليت اداره اوقاف را به عهده گيرم اجابت كردم و ثروت و سامان زيادي بر من ارزاني يافت .حقا گفتار آن آن ولي در همه ما صدق كرد .اين داستان به خاطر كثرت و عدالت ناقلان به حد تواتر معنوي رسيده . شامل بليغترين زجر و محكمترين ردع است بر منكرين اوليا الله كه مبادا منكران انان مانند ابن سقا گرفتار آن همه فتنه مهلك ابدي كه بدتر و بزرگتر از آن يافت نمي شود .از خداوند متعال مسئلت مي نمايم كه به خاطر ذات كريمش و حبيب رئوف و رحيمش ما را ازآن فتنه و هر فتنه ديگر محفوظ بدارد (آمين يا رب العالمين)

چند سال بعد از در گذشت شيخ حماد روز جمعه اي حضرت غوث الاعظم در رباط خود بالاي منبر معال تشريف داشت مجلس را وعظ ميگفت و عامه مشايخ قريب پنجاه تن حاضر بودند از جمله شيخ علي سهروردي و شيخ جاگير و قضيب البانموصلي و شيخ ابو سعيد قيلوي و شيخ ابوالنجيب حدقه بغدادي و شيخ مبارك بن علي و شيخ شهاب الدين سهروردي و غير از اين مشايخ كبار حاضر بودند در همين حال تجلي انوار حقاني بر قلب محبوب سبحاني حضرت شيخ عبدالقادر متجلي شد و سرمست باده محبت گرديد سخن ميگفت ناگهان گرم شد كلام از درون جان ميجوشيد و بر زبان جاري ميشد گويي ناگهان نوري كه افلاك را نمودار ساخت و فرمود((قدمي هذه علي رقبه كل ولي الله))(پاي من بر گردن تمام اولياست)در همين وقت كه شنوندگان مسحور كلامش بودند ديدند شيخ علي هيئتي اول از همه از منبر رفت و پاي شيخ بر گردن خو نهاد و به زير دامن شيخ درآمدو ساير مشايخ گردنهاي خود را پيش داشتند.

شيخ عبدالقادر همان انساني است كه مثنوي درباره اش سروده است

اين چنين آدم كه نامش مي برم گر ستـايم تـا قيـامت قــاصرم

كيفيت روحي شيخ هنگام سرودن اين شعر را چه كسي مي توان گفت؟!

مست خدائيم ما كي به خود آئيم ما

ساقي ما چون خداست باده سراب طهور

اين راز ونياز تحسين آميز شيخ را كمتر عارفي به خود جرات يا اجازه داده بود كه بگويد يا اعتراف كند.آثار عشق در زندگي حضرت غوث الاعظم بطور وضوح در آثارش مي توان ديد عشق آرامش روحي شيخ را به هم زده است اگرچه آرامش واقعي زندگي پس از مرگ نهفته است اما سنگيني بار عشق را بر دلش بر روحش بخوبي در غزل زير مي توان احساس نمود . شيخ مانن عشاق بزرگ جهان از منتهاي خوش و عيش و عشرت مي نالد و از فرط نشاط به ناله در مي آيدو مي گويد:

از خان و مان آواره ام از دست عشق از دست عشق

سـرگشته و بيچاره ام از دست عشق از دست عشق

اي كاشكي بودي عدم تـــا بــاز رسـتـي از عـدم

مي سوزم از سر تا قدم از دست عشق ازدست عشق

همه روز و شب ديوانه اي در گــوشــه ويــرانــه اي

گويم به خود افسانه اي از دست عشق ازدست عشق

محيي خدا راخوان و بس ايــن غــم نگو با هيچ كس

نـعره مـزن زيـن سپس از دست عشق از دست عشق

سوز عشق و تب و تاب آن وي را وادار مي كند كه بي تابانه بسرايد:

بـي حـجـابـانـه درآ از در كاشـانـه مـا

كه كسي نيست بجز ورود تو در خانه مـا

مـرغ بـاغ ملكوتيم در ايـن ديـر خـراب

مـيشـود نـور تـجـلاي خـدا دانـه مـا

منكر نعره مـا گو كه به مـا عربـده كرد

تـا بمحشر شنـود نـالـه مسـتـانه مـا

شكرلله كه نمرديم و رسيديم به دوست

آفـريـن بـاد بـر ايـن همت مردانـه مـا

اين گفتار يك شاعر با يك انسان متعارف نيست .اين نيايش دل است كه از فروغ ذات سرمدي غرق شور و هيجان و اشتياق شده است. در اين لحظات مقدس نيروي عشق فرمانروا و حاكم است و شيخ بي تابانه عنان اختياردل بدست قدرت جادوئي عشق سپرده است شيخ به خاطر ارزش هاي والاي انساني ، مذهبي و اخلاقي و خدمات به جامعه ديني و الهامات آسماني مورد ستايش ايرانيان و مسلمان ماوراء قفقاز و شبه قاره هند و اعراب است راز شهرت او دراشعارش نيست بلكه در مشرب اصيل و عميق عرفاني و عملي او نهفته است . وي دين را چون مردمك چشم گرامي ميدارد و براي تمام مسلمانان بويژه صالحان و اهل بيت و خاندان هاي رسالت احترام خاصي قابل است . توصيف حضرت شيخ عبدالقادر گيلاني در تحد توان اينجانب نيست فقط محض جلب رضاي خدا و پيروي از آيه (( وكونوا مع الصادقين)) و با توجه به روايت ((تنزل الرحمه عند ذكر الصالحين))است كه ميخواهم خاطر خود را با ياد و ذكر صالحان تسلي بخشم ، و گرنه ...

اين چنين آدم كه نامش مي برم گـر ستـايـم تـا قيـامـت قاصرم

منبع : شیدای غوث گیلانی

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


شفاعت
چهار شنبه 5 / 4 / 1391 ساعت 15:5 | بازدید : 5127 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

شفاعت

شفاعت، عبارت است از میانجیگری بین دو فرد و در خواست نمودن چیزی یا رفع مشکلی را از شخصی برای کسی دیگر ، مثلا شفاعت پیامبر به این معنا است که عفو و بخشش گناهان و یا بر طرف کردن مشکلات و برآوردن حوائج برای مومنین از خداوند وهاب طلب کند.

بنا بر این در حقیقت شفاعت ، نوعی دعا و امید وار شدن به در گاه خداوند متعال ، برای رفع گرفتاری دنیوی و اخروی می باشد . خداوند از نظر لطف و کرمش ، نسبت به بندگانش و دستیابی آنان به احسان و رضا مندیش ، راههای زیادی را قرار داده است که تقاضای دعا و شفاعت برای همدیگر و طلب مغفرت از در گاه ایزد یکتا ، یکی از آن راهها است چون خداوند دعای ما را در حق گذشتگان و اموات قبول می کند، زیرا خود تعلیم دعا برای آنها نموده است(.ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذین  سبقونا بالایمان).(حشر-10)

همچنین در دعایی که در نماز جنازه خوانده می شود ، که اگر فایده ای نداشت خواندن ان عبث و بیهوده بود. همینطور هم خداوند متعال برای پیامبران ، صدیقین ، شهدا، صالحین، فرشته ها و بچه های کوچک احترام و حرمتی قرار داده استکه توسط انها به اجابت دعا و قبولی شفاعت به درگاه رب العزت امید داشته باشیم.

در قرآن مجید، درباره شفاعت آیات متعددی وجود دارد ، مثل

1. ما من شفیع الا من بعد اذنه(یس-3). کسی میانجی نمی تواند باشد، مگر پس از اجازه او(خداوند)

2. و لا یشعفون الا لمن ارتضی(انبیا -28).و آنان (پیامبران) هرگز برای کسی شفاعت نمی کنند ، مگر آن شخص که (بدانند) خدا از آن خشنود است( و اجازه شفاعت او را داشته باشد)

3. یومئذ لاتنفع الشفاعه الا من اذن له الرحمن و رضی له قولا(طه-109).در آن روز(قیامت ) شفاعت(هیچ کس) سودی نمی بخشد، مگر ( شفاعت کسی که خداوند مهربان به او اجازه دهد و گفتارش را بپسندد.

در روز قیامت ، شفاعت به سه شرط انجام می شود.

1.   خدا به شفاعت کننده اجازه شفاعت دهد

2.   آنچه در خواست میشود ،خدا پسندانه باشد

3.   خدا راضی شود از کسی که شفاعت برای او انجام گیرد.

4. ولا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعه الا من شهد بالحق و هم یعلمون(زخرف-86).معبود هایی که مشرکان به جز خدا به فریاد می خوانند و می پرستند ، قدرت و توانایی هیچ گونه شفاعت را ندارند ، مگر کسانی که آگاهانه به حق شهادت و گواهی داده باشند( خدا را به یگانگی پرستیده باشند).

اما باید به اجازه و رضایت خداوند باشد، معنای آیات این نیست که نباید شفاعت خواهی کرد  و یا این که خداوند جل اعلی را مجبور کنند، شفاعت را قبول نماید، و خداوند هم مانند انسانها ، از روی اجبارو یا شرم و حیا و ترس (العیاذ بالله) وادار به پذیرش شفاعت شود، البته هیچ فرد مسلمانی هم نمی گوید که یا رسول الله ، به طور اجبار و قهر و غلبه بر خدا ، برای من شفاعت کن. ، پس این آیات و آیات دیگری در این باره به این معنی نیستند که غیر از خدا ، شفاعت خواستن جایز نیست ، بلکه چنین توضیح می دهند که بدون اجازه او ، هیچ کس نمی تواند شفاعت کند.

و جز مواردی را که خداوند راضی نباشد، شفاعت صورت نخواهد گرفت.و هیچ احدی قدرت ندارد به تنهایی و به اجبار خداوند را وادار به اجابت شفاعت کند ، برای تفهیم نحوه شفاعت می توان مثالهای زیر را جهت توضیحات بیشترآورد تا مسئله شفاعت روشن شود. مثلا اگر عده ای مجرم و متهم را به دربار سلطانی حاضر نمایند و یکی از آنها نسبت به نزدیکی با وزیر او داشته باشد ، و وزیر هم درباره آن مجرم، ازپادشاه طلب عفو و بخشش کند ، یقینا سلطان فکر خواهد کرد که اگر ان مجرم را نبخشد ، وزیر از او ناراحت و رنجیده می شود. و شکی نیست با این کدورت خللی در مملکت او ایجاد می شود پس از روی اجبار و ناچاری مجرمی را که با وزیر قرابت دارد می بخشد.

مثال دیگر این که یکی دیگر از مجرمین فردی است ، هنرمند که وجودش برای کشور و جامعه ، بسیار لازم ومفید است و مملکت به وجود او نیاز مبرم دارد و کسی این امر رابه اطلاع سلطان می رساند ( البته عدم اطلاع برای خدا وجود ندارد.) پادشاه هم بعد از خبر دار شدن از این موضوع ، احساس می کند که در زنده ماندن او، منفعت بیشتری است تا کشتنش لذا از روی نیاز و  اجبار ، او را هم مورد عفو قرار می دهد.اما مثال سوم به این صورت است که یکی از این مجرمان هست که پادشاه اطلاع دارد که او خلاف کار حرفه ای نبوده ودر کارهای زشت و خطا پایبندی نمی کرد وبه فریب شیطان و افراد ناباب به این جرم و گناه کشیده شده است ، لذا پادشاه بر ان می شود که او را عفو کند ، اما به خاطر نشان دادن دوستی اش با دربا ریانش مخفیانه به یکی از دوستانش اشاره می کند که برای مجرم وساطت کند در نتیجه با رضایت و خشنودی کامل، نه به اجبار مانند دو بخشش قبل ، او را می بخشد.

شفاعت در بارگاه الهی نیز به صورت مثال سوم صورت می گیرد، یعنی کسانی که خداوند از آنها رضایت دارد و با اراده بخشش اجازه شفاعت برای او می دهد.  برای همین فرموده است:( من ذالذی یشفع عنده الا باذنه)(بقره-255).کیست آنکه در پیشگاه او میانجیگری کند ، مگر با اجازه خودش( خداوند متعال).

بنابر این درباره کسی که اراده خداوندی بر آن باشد که او را ببخشد ، سفارش و وساطت او را در قلب یکی از اولیا الله جلوه گر می کند و ظاهرا به وساطت و شفاعت او آن شخص گناهکار را می بخشد ، و هیچ شکی نیست که شافع حقیقی ذات بی همتای خود اوست، و لا غیر. آیه مبارکه( :قل الله الشفاعه جمیعا) (زمر -44). بگو هرگونه میانجیگری ازآن خداست. که نشان دهنده همین امر است . مولانا جلال الدین رومی در این باره می گوید:

اولیا را هست قوت از اله      تیر بر جسته   باز گرداند زراه

چنانچه می بینیم مولانا نگفته است که دوستان خدا به ذات خود ، قدرت و استقلال دارند بلکه تاکید بر این است که انها نشات گرفته ( از نظر لطف و کرم) از قدرت خدا ست که کمک حال انهاست ، که می توانند تیر جسته( بلاها) را از مسیرشان منحرف کرده ، مانع شوند که به هدف بخورند.

در مورد دعا کردن و صلوات فرستادن برای حضرت محمد خداوند متعال خطاب به مومنین می گوید:(ا ن الله و نلائکه یصلون علی النبی یا ایها الذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما).(احزاب -56). هر اینه خدا و فرشتگان او درود می فرستند بر پیامبر ، ای مومنین شما هم بر او صلوات( دعا و طلب مغفرت و رحمت) بفرستید  و با احترام بر او سلام گویید و تسلیم دستور های او باشید.

در حدیث شریف است که چون این ایه نازل شد ، صحابه عرض کردند یا رسول الله طریقه سلام بر ما معلوم شده است یعنی در التحیات خوانده می شود: السلام علیک یا ایها النبی و رحمه الله و برکاته.لطفا طریقه صلوات را بر ما ارشاد فرماییدآن حضرت فرمودند: اللهم صلی علی محمدو ال محمد...

همچنین در حدیث شریف است هر کسی اذان را شنیده بعد از پایان آن ، این دعا را برای پیغمبر بنماید: اللهم رب هذا الدعوه التامه و الصلوه القائمه ات محمد ا الوسیله و فضیله و ابعثه مقاما محمودا وعدته انک لا تخلف المیعاد. یعنی ای الله تو که صاحب این وقت کامله و نماز خواندنی هستی ، عطا فرما حضرت محمد را وسیله و فضیلت و او را بر مقا م محمود متمکن کن مقامی که به ایشان وعده فرموده ایدو همانا تو وعده را وفا خواهی کرد.

حضرت محمد فرمودند: هر کس بشنود اذان را و این دعا را بخواند ، شفاعت من در روز قیامت به او می رسد.

بنا به آیات و احادیث فوق از ما خواسته شده است تا رباره حضرت محمد دعا کنیم تا خداوند متعال درجاتش را بالا ببرد  و او را مقام وسیله و فضیلت دهد م مقام محمود عطا فرمایدو آیاما می توانیم از آن حضرت طلب دعا و شفاعت کنیم، تا از خداوند بخشنده ، مغفرت گناهان ما را بخواهد؟ چگونه می توان باور کرد که دعای ما برای آن حضرت درست و مطابق با توحید است ، ولی تقاضای ما از او نادرست و شرک  به خدااست.در حالی که نیاز ما به دعای خیر پیامبر فوق العاده بیشتر می باشد ، نسبت به دعای ما برای آن حضرت که معصوم بوده و محبوب خدا می باشد، و در صورتی که خود خداوند هم او را به دعا کردن برای مومنین چه مرد و زن سفارش می کند.

واستغفر لذنبک و للمومنین و المومنات.(محمد-19).ای محمد برای گناهان خود و مردان و زنان مومن (از خداوند) آمرزش بخواه.

در حدیثی صحیح حضرت عمر ابن خطاب(رض) روایت می کنند که حضرت محمد(ص) فرمودند: هنگامی که حضرت ادم ترک اولی را مرتکب شد عرض کرده ، ای پروردگارم، وقتی من را به قدرت کامله خود خلق نمودی ، و روح را در من دمیدی ، سرم را بلند کردم ، دیدم بر ستون های عرش عظیم نوشته شده است. لا اله الا الله و محمدا رسول الله. پس دانستم که محمد بهترین مخلوق تو است ، چون نام او را با نام خود همراه قرار داده ای . از طرف خداوند خطاب رسید ، خوب فهمیدی، ای آدم همانا بهترین و محبوبترین خلق نزد من حضرت محمد است، هر گاه به وسیله محمد از من سوال کنی، تو را خواهم بخشید ، و چنانچه حضرت محمد نبود ، توراهم خلق نمی کردم.

اگر گفته شود خواستن دعا از میت به مثابه عبادت و پرستش اوست خیالی است واهی !! چون تقاضای دعا هرگز  عبادت و پرستش محسوب نمی شود و اگر طلب دعا ، عبادت و پرستش باشد، پس از افراد زندهئهم در خواست دعا کردن درست نیست ، در صورتی که در دین مبین اسلام هیچ کس درخواست دعا اززنده را نا چیز ندانسته ( بلکه به ان سفارش هم شده است

) چون اگر درخواست دعا از غیر خدا در این دنیا  شرک می باشد باید در آخرت هم جایز نباشد ،چگونه می توان باور کرد که مردم را در این دنیا از شرک باز داشت ولی در آخرت شرک بر آنها جایز و مباح باشد.

ما مسلمانان معتقد هستیم که حضرت محمد مستجاب الدعوه بوده و دارای مقام بلند شفاعت در پیشگاه با عظمت و عزت خداوند می باشد و برای امت گناه کارش استغفار و دعا می کند ، چون اعتقاد داریم و می دانیم که حرمت و عزت  حضرت محمد بعد از وفاتشان از این جهان فانی، در بارگاه احدیت ازبین نرفته است و درجه و منزلتش نزد پروردگارش باطل نشده است، و آن حضرت بطور دایم مقرب درگاه با عزت خداوندی  است ، نه این که بعد از رحلت از این دنیا ارزش و احترامش را نزد ایزد متعال از دست داده باشد. زیرا خود رسول الله (ص)فرموده است: زنده بودنم برای شما خیر است، با من حرف می زنید  من هم باشما سخن می گویم. در وفات من نیز برای شما خیر است چه عمل های شما را بر عرضه می دارند ، کارهای خوب شما را که می بینم ، خدا را شکر می کنم و کار های بد شما را که می بینم برای شما استغفار می کنم.

خداوند ما را از شفاعت آن حضرت بی نصیب نفر ماید. پرور دگارا تو را به دوستی با دوستان خود(اصحاب کهف) سگ ایشان( و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید) را پذیرفتی ، ما را نیز به حرمت روح پاک محمد و اولیای تو ، خواهان دوستی توییم. امید است ما راهم از نظر رحمتی که به دوستان خود داری محروم نگردانی و حشر ما رانیز با ایشان نمایی، که رضای تو انجاست، و سعادت ما نیز رضای توست.آمین

 منبع :اهل سنت و جماعت تالش

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


آدرس سایتی که در نقد یک کتاب وهابی تنظیم شده است
چهار شنبه 5 / 4 / 1391 ساعت 15:5 | بازدید : 5322 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
 آدرس یک سایت مفید که در نقد یک کتاب وهابی تنظیم شده است

یکی از مدافعان اهل سنت و از دوستداران تصوف اسلامی در اقدامی خداپسندانه اقدام به نقد یکی از کتاب های توهین آمیز وهابیان کرده است و این نقد را در قالب وبلاگی به حقیقت جویان راه دین ارائه نموده است مسلما خواندن این نقد روشن گر ، برای همه ی عزیزان مفید خواهد بود و این مقاله نقدی است بر نوشته ( جمیل زینو) از نویسندگان وهابی که در نوشته ای تحت عنوان (تصوف در ترازوی قرآن و سنت ) به زعم خویش تصوف را نقد می کند در حالی که در آن از اصول نقد و بررسی علمی خبری نیست و بیشتر به هتاکی به بزرگان اسلام و تصوف پرداخته است . نقد نوشته ی زینو دلیلی بر ارزش علمی آن نیست بلکه پاسخی است به هتاکان که میدان را به سود خویش خالی نبینند و هدیه ای است به دوستان که شماری از بحث های روز کلامی را در آن بیابند .

لطفا روی آدرس سایت زیر کلیک کنید تا وارد سایت شوید و این نقد را که در ۲۸ قسمت تنظیم گردیده است مطالعه کنید.

تصوف بر شاهراه قرآن و سنت

 

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


آگاهي پيامبرـ صلّي الله عليه وآله وسلّم ـ از امّتِ خود و صلوات و اعمال آنان
چهار شنبه 5 / 4 / 1391 ساعت 15:5 | بازدید : 4539 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

بسمه سبحانه و تعالي

 

آگاهي پيامبرـ صلّي الله عليه وآله وسلّم ـ از امّتِ خود و صلوات و اعمال آنان

 

اين كه پيامبر ـ صلّي الله عليه وآله وسلّم ـ ، از امّتِ خود و اعمال آنها آگاه است وصلواتِ امّت به ايشان مي‌رسد، و مرگ حضرتش، تأثيري در اين مسأله ندارد، از حقايق اسلامي است و آيات 143بقره و15 مزّمل و6ـ45 احزاب،كه پيامبر(ص)را «‌ شاهد» خوانده‌اند،دليلِ اين موضوع است و احاديثِ بسياري هم، از خودِ پيامبر(ص)،در اين باره، وارد شده است كه از آن جمله، دو حديث و ترجمۀ آنها را ، همراه با شرحِ مختصرشان، از محدِّثِ بزرگ علّامۀ مناوي ـ رحمه الله ـ در اين مقالۀ كوتاه مي‌آوريم. لازم است كه به منكران‌ِ اين حقيقت، ياد آوري شود كه انكارِ آنها، به اين گونه حقايق ضرري نمي‌رساند و تنها به زيانِ منكران است كه از بركات محروم مي‌شوند ـ نعوذ بالله.

 

 قالَ رسولُ الله (صلّي الله عليه وآله وسلّم):

1ـ« حَيْثُما كُنْتُمْ، فَصَلُّوا عَلَيَّ، فَإِنَّ صَلاتَكُمْ تَبْلُغُنِي».

حديثِ شمارة 3768،فيض‌القدير،ج.3،ص.400.

حديثِ «حسن» طبراني از حضرت حسن بن علي(رضي الله عنهما).

 

2ـ « حَياتِي خَيْرٌ لَكُمْ تُحْدِثُونَ وَ يُحْدَثُ لَكُمْ، فَإِذا أنَا مُتُّ، كانَتْ وَفاتِي خَيْرٌ لَّكُمْ، تُعْرَضُ عَلَيَّ أعْمالُكُمْ ، فَإِنْ رَأيْتُ خَيْراً، حَمِدْتُ اللهَ وَ إِنْ رَأيْتُ شَرّاً، إسْتَغْفَرْتُ لَكُمْ».                                               

حديثِ شمارة 3771،فيض‌القدير،ج.3،ص.401.

حديثِ «حسن»، طبقات إبن سعد.

 صَدَقَ رسولُ‌ الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم).

1ـ هرجاي [پاكي] كه بوديد، بر من صلوات بفرستيد، زيرا صلوات شما، به من مي‌رسد.

امام علّامۀ مناوي ـ رحمه الله ـ در شرحِ حديث، مي‌گويد:

روحهاي قدسي و پاك، وقتي از علاقه‌ها و تعلّقات بدني و خاكي و مادّي، خالي و مجرّد شدند، بالا مي‌روند و به ملكوت اعلی مي‌پيوندند و حجاب و پرده‌اي جلوِ چشم و ديدِ آنها نمي‌ماند وهمه چيز را به مشاهده و عيان، يا خودشان مي‌بينند، يا ملائكه به آنها خبر مي‌دهند.

 

2ـ زندگي من، براي شما خير است، سخن مي‌گوييد و برايتان سخن گفته مي‌شود، و وقتي كه بميرم، مرگ من هم، برايتان خير است،[ زيرا] اعمالِ شما بر من عرضه مي‌شود، اگر در آنها، كاري نيكو ببينم، خدا را، شكر مي‌گويم و اگر كاري بد ديدم، براي شما، از خدا طلب بخشش و استغفار مي‌كنم.

علّامۀ مناوي ـ رحمه الله ـ در شرحِ حديث، مي‌نويسد:

يعني: از خدا طلب مي‌كنم كه گناهان صغيرۀ شما را ببخشد و عقوبتهاي گناهان كبيرۀ شما را تخفيف دهد.

و نيز از فايده‌هايي كه وفاتِ پيامبر ـ صلّي الله عليه وآله وسلّم ـ [براي مسلمانان]، دارد اين است كه ملائكه، صلواتِ صلوات دهندگان را به ايشان عرضه مي‌كنند و ايشان، همزمان، به كارهاي بي‌شمارِ امّتشان، توجّه مي‌كنند و[وجودِ] اين،در زمان حياتِ پيامبر ـ صلّي الله عليه وآله وسلّم ـ ثابت نشده است و همچنين، از فوايد وفاتِ ايشان، ثواب‌ْداشتنِ ناراحت بودن از مرگِ او و آسان شدنِ هر مصيبتي بر مسلمانان در مقايسه با مصيبتِ رحلتِ او و عبرت گرفتن از آن و رحمتي كه از اختلافِ علما پس از آن حضرت پديد مي‌آيد و غيرِ آن است.

 

محمّدسعید نقشبندی

 

2۳/11/1383

    

منبع : سایت استاد محمد سعید نقشبندی

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


کتاب طراحی سیستم مشتری مداری در سازمان های تجاری
چهار شنبه 5 / 4 / 1391 ساعت 5:31 | بازدید : 4649 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

طراحی سیستم


مشتری مداری در سازمان های تجاری

 

 

مولفان:

دکتر سید هاشم هدایتی

کژال راستین

 

 

1391        
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نظر سنجی

بنظرشماكدام يك ازشهرهاي كردنشين زيربيشترهدف تهاجم فرهنكي قراركرفته است؟

آرشیو مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان kurdnews و آدرس kordstan.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را د




آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 5108
:: کل نظرات : 150

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 47

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 2852
:: باردید دیروز : 3
:: بازدید هفته : 43875
:: بازدید ماه : 28959
:: بازدید سال : 857983
:: بازدید کلی : 7007090