وبسایت خبری کوردنیوزر،خبرها و رویدادهای ایران و جهان و مناطق کردنشین را در معرض دید بازدید کنندگان وکاربران محترم قرارمیدهد.ولازم به ذکراست وبسایت کوردنیوزکاملامستقل و وابسته به هیچ یک از جناحهای سیاسی نمیباشد. باتشکر مدیر وبسایت :علیرضاحسینی سقز
پذيرايي از 150 هزار زائر در حال رفتن به مشهد مقدس
14 / 10 / 1391 ساعت 20:25 | بازدید : 5869 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
پذيرايي از 150 هزار زائر در حال رفتن به مشهد مقدس
جام جم آنلاين: مدیر کل اوقاف و امور خیریه خراسان رضوی گفت: 150 هزار زائر پیاده رضوی در دهه آخر ماه صفر در پایگاه های جاده ای این نهاد پذیرایی و اسکان داده می شوند.
زائران پیاده -امام رضا(ع)عکس

و................................ادامه مطالب در ادامه مطلب

تهیه شده در وب سایت شهرستان قوچان


|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


دل من حوصله كن
پنج شنبه 14 / 10 / 1391 ساعت 20:20 | بازدید : 5419 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
دل من حوصله كن داد زدن ممنوع است كم بكن این گله، فریـاد زدن ممنوع است بیـن این قـوم كه هـر كـار ثوابی‌ست كباب دل ِ دلسوختـه را باد زدن ممنـوع است تیشه بر ریشه فرهـاد زدن شیـرین اسـت حـرفی از پیشه فرهـاد زدن ممنـوع است
برچسب‌ها: "رضاسيدرشيدسقز" ,

موضوعات مرتبط: شعر , شعرفارسي , ,

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


توقیف موقت
13 / 10 / 1391 ساعت 8:42 | بازدید : 5058 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

گفته می شود وقتی آدم در شرایط روحی عادی نیست، تصمیم نباید بگیرد. اما من با نقض این قاعده، می خواهم در حالت فعلی، با اینکه پیش نویس ایده های قابل انتشار در اینجا فزون بر صد و پنجاه یادداشت شده است-و البته دلم با انتشار هیچ کدامشان نیست-، موقتا این مکان را تعطیل کنم و به جریان افتادن دوباره آن را موکول کنم یا به دوران دیگری(که واقعا دوران دیگری باشد) یا بسپارم به یک شرایط روحی غیرعادی دیگر که نقض قانون کند و دوباره اینجا را راه بیاندازد.

اگر اینجا را از طریقی غیر از گوگل ریدر دنبال می کنید و دوست داشتید بعد از راه اندازی مجدد خبردار شوید، ایمیلتان را در قسمت پیام ها به صورت غیرعمومی درج کنید.

دعایمان کنید


پی نوشت:

1-می شد این پست را نگذارم و چندماه بعد دوباره شروع کنم به نوشتن. ولی گفتم که شرمنده دوستانی که مرتب و مستقیم به اینجا سر می زنند، نشوم.

2-اتفاق خاصی نیافتاده. یک حالت روحی خاص بود که از آن سوء استفاده کردم برای تعطیلی موقت مکانی که شاید وقت و تمرکز من را در زمانی نامناسب از آن خود کرده بود. گاهی وقت ها آدم باید خودش را در عمل انجام شده قرار دهد.

3-امیدوارم این چند ماه، خیلی طولانی نشود.

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مجنون بی صحرا
13 / 10 / 1391 ساعت 8:42 | بازدید : 5107 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )


زیاد پیش می آید برای این پسر

-دیشب هم-

از پس روزی ابری با بادهای خیال انگیز پاییزی-پیچان در لابه لای شاخه ها و برگ ها و گیسوان-

فوران حس دل تنگی...

بعد معمولا همراه می شود با زمزمه ی گوشه های آوازی

فریادها...فریادهایی در عمق وجود نشسته...فریادهای ساکت...فریادهای فروخفته

دست بر روی دست زدن ها

خیره شدن و در سکوت فرو رفتن ها

بی قراری کردن ها

سوار موج خیال شدن ها

و اگر کسی در خانه نبود، -این بار واقعا- فریاد زدن ها

بلند، «راست پنجگاه» خواندن ها

«چهارپاره» خواندن ها

با یاد لیلی ای-که نمی دانی کیست- 

گفتگوی خیالی داشتن ها

یک جا بند نشدن ها

از کار و بار افتادن ها...

دلشوره...دلشوره...دلشوره داشتن ها

چشمه اشکی آماده سرازیر شدن ها...

دلی آبستن همراهی کردن ها-که از وقتی یادش می آید، صراحی لبریز آرزومندی بوده-

گذر عمر...گذر عمر...گذر عمر شمردن ها...

اشتیاق...اشتیاق...درد اشتیاق -صبا گر چاره داری، وقتِ وقت است که درد اشتیاقم...-

صدا کردن...صدا کردن...صدا کردن ها...

رویا...رویا...

امید...امید...امید...

DSC05613.JPG (475×317)

خلخال-خرداد91


پی نوشت:

این چهارپاره را استاد شکارچی یادمان داد-که حالا که فکر می کنم انگار مربوط به درس موسیقی نبود و می خواست همراه این اوقات مان باشد و هی زمزمه شود تا نابودمان کند-....دلم برای استاد هم تنگ شده که بنشینم در کنارش و او عارشه بر قلبمان بکشد:

تو کمان کشیده و در کمین

که زنی به تیرم و من غمین

همه غم ام بود از همین... که خدا نکرده خطا کنی

«هاتف اصفهانی»

|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


من بیدل و غم غفلتی
13 / 10 / 1391 ساعت 8:42 | بازدید : 5202 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

ز ره هوس

به تو کی رسم؟

نفسی ز خود، نرمیده من...

همه حیرتم... به کجا روم؟

به رهت سری نکشیده من...


«بیدل دهلوی»

بشنوید با صدای محمد اصفهانی

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


پیگیری، یک «باید» است...
13 / 10 / 1391 ساعت 8:42 | بازدید : 2295 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

یکی از سالن های دانشگاه را برای برنامه مهمی که سالی یک بار برگزار می کنیم و اطلاع رسانی گسترده ای هم رویش انجام داده ایم، رزرو کرده بودیم... از یک هفته پیش. 

امشب به طور اتفاقی می فهمیم که بدون هماهنگی و اطلاع قبلی به ما، این سالن را فردا به گروه دیگری داده اند که آنها هم مراسم بزرگی تدارک دیده اند و از آنجایی که الان کاری نمی شود کرد، نتیجه این شده که ما کمتر از 20 ساعت مانده به شروع برنامه، بدون مکان مانده ایم!

حالا فردا در روز اجرای برنامه، باید مدیریت بحران کنیم و جای جدیدی پیدا کنیم و به نحو درستی هم به میهمانان اطلاع دهیم که به مکان جدید بیایند.

تجربه سالها کار فوق برنامه، داوطلبانه و حتی انتفاعی من نشان داده که حداقل در کشوری که ما زندگی می کنیم، نیاز به پیگیری کارها به شدت زیادی وجود دارد. اگر سالنی را یک هفته قبل با نامه ای گفته اند به ما می دهند، این دلیل کافی نیست که خیالمان راحت باشد روز برنامه همه چیز سرجایش باشد؛ مثلا اینکه سالن را به کس دیگری هم قول نداده باشند یا اینکه برویم و ببینیم کسی نیست که سالن را باز کند یا اینکه مسئول سالن باشد و بگوید که هماهنگ نشده است!

من به نوبه خود، جزو اصولم قرار داده ام که در مواقع برگزاری چنین برنامه های مهمی، حتما موضوعات مختلف هماهنگ شده را بیش از یک بار، با بخش های مختلف اداری دانشگاه یا نهادهای خارج دانشگاه هماهنگ کنم. مثلا سه چهار روز قبل دوباره موضوع را یادآوری کنم و نیز صبح همان روز مثلا سراغ حراست بروم و ببینم در جریان هستند یا مسئول سالن اصلا آن ساعت دانشگاه هست و غیره.

این پیگیری کردن، البته درست است که به خاطر مسائل و مشکلاتی نظیر ناکارامدی بخش اداری یا عدم تعهد کافی افراد مسئول، جزو موارد ناخوشایند کار کردن در ایران است، اما تا وقتی که اوضاع عمومی جامعه و کشور تغییر نکرده است، چاره ای نیست که آن را بپذیریم و باور کنیم.

وقتی آن را باور کردیم، آن وقت دیگر به طور طبیعی باید جزو کارهایمان بگذاریم که این پیگیری ها و چک کردن های مداوم و چندباره قبل از شروع برنامه ها را «تمام» و «کمال» انجام دهیم تا مطمئن شویم که همه آنهایی که باید در جریان باشند و در ساعت مشخصی جای مشخصی باشند، به اندازه کافی توجیه هستند.

وقتی این مشکل را به عنوان یکی از ویژگی های ذاتی انجام برنامه ها در این کشور باور کردیم، آن وقت دیگر از مواجهه با ناهماهنگی ها شوک زده نمی شویم و رفتارهای واکنشی غیرمعقول و احساسی انجام نمی دهیم. 

بیایید قول بدهیم اولا خودمان در هر جا که هستیم، متعهد باشیم؛ دوما اگر فردی وظیفه اش را در قبال تعهدی که به ما داشت انجام نداد، حتما اعتراض کنیم و ناراحتی خودمان را منتقل کنیم(به سبب اصلاح رفتار) و نهایتا با در نظر گرفتن اینکه هنوز اینجا نمی توان به سیستم اداری اعتماد کافی کرد، «پیگیری» کردن را جزو اصول برنامه هایمان قرار دهیم تا خودمان و سایرین با شگفتی مواجه نشویم!

پی نوشت:

این نوشته، علاوه بر خودم و مخاطبین عام، چند مخاطب خاص هم دارد!

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


ولش کن...معتاده...
13 / 10 / 1391 ساعت 8:42 | بازدید : 2385 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

امروز با پسرعموم داشتیم توی کوچه مون می رفتیم که از دور دیدیم یک نفر ظاهرا روی زمین افتاده. البته کمی تردید کردیم؛ چون اگه واقعا یک نفر روی زمین افتاده، چرا پس کسی نمی ره سراغش؟!...

فاصله داشتیم...خلاصه با تردید قدم زنان جلو رفتیم و نزدیک تر که شدیم، مطمئن شدیم واقعا یک آدمه! یک آدمی که داره کمی دست و پا هم می زنه...

یک حالت عجیبی داشت. فکر کردیم معتاده اول. ولی بعد از جابه جا کردنش و گذشت زمان کمی، حالش درست شد. 60 سالی داشت. چهره اش به معتاد نمی خورد. گفت که «صرع» داره و داروهاش رو نخورده.

بعد خواستیم زنگ بزنیم اورژانس؛ گفت نه نمی خوام. گفتیم چه کمکی کنیم؟ گفت یک جا رو معرفی کنید من برم دو سه روزی اونجا کار کنم، برم شهرمون.

لهجه محلی داشت.

بعد سوال و جواب ادامه پیدا کرد. اون طور که می گفت از عشایر بود. گفت خونه ش مسجد سلیمانه و اگه بره راه آهن از اونجا با قطار می ره اهواز و بعد هم مسجد سلیمان و برمی گرده به «ایل».

در مورد خانواده اش درست حسابی جواب نمی داد. یعنی خیلی علاقه به جواب دادن نداشت و کمک هم قبول نمی کرد. می گفت برید خیلی ممنون. یک چیزهای مبهمی گفت که بیمارستان بوده و کتکش زدند و انگشت اش رو شکستند(و انگشتش رو نشونمون داد و دیدیم که سیاه شده و واقعا شکسته) و اون هم فرار کرده و الان می خواد برگرده شهرشون.

خلاصه که ما اصرار داشتیم کمکش کنیم، خواستیم ببریمش راه آهن براش بلیط بگیریم و پول هم بدیم که از اونجا بره مسجد سلیمان...هی می گفت من گدا نیستم و نمی تونم پول قبول کنم..ما هم گفتیم باشه شماره حساب بگیر بعد بریز به حسابمون. اصلا ما اومدیم شهرتون، مهمون شما می شیم...ظاهرا راضی شد... رفتم از عابر بانک پول گرفتم. این وسط یک دفعه گفتش آقا من از شما کمک نمی تونم قبول کنم. آبروم می ره. پول رو نمی تونم به شما برگردونم. همه می فهمند من با این سن از شما کمک گرفتم و اینها. 

قبلش هم گفته بود که سه روزه غذا نخورده و سرگردون خیابون هاست و واقعا هم به نظر می رسید این طور باشه؛ اما با این وجود، کمک هم قبول نمی کرد و پا شد و یک دفعه رفت. 

این جا موندیم چه کار کنیم. افتادم دنبالش که حاج آقا برگرد!...ولی داد زد که نمی خوام! بذارید خودم کارمو می کنم...لحن صداش هم خیلی دوست داشتنی بود.

اینجا که بود این گمانه به وجود اومد که این بنده خدا دچار اختلال روانی هستش و جایی هم که بوده، آسایشگاه روانی بوده و ظاهرا خانواده اش هم تازه اون رو اونجا گذاشتند و همون روز اول هم درگیر شده و فرار کرده. اما خب مطمئن نبودم. زود زنگ زدم به اورژانس اجتماعی(123)؛ ولی گفتند که کمکی نمی تونند بکنند و زنگ بزن به پلیس یا اورژانس. به طور اتفاقی همون لحظه یک آمبولانس از تو کوچه رد می شد. جلوش رو گرفتیم و داستان رو گفتم و اونها هم گفتند کمکی نمی تونند بکنند و زنگ بزنید به پلیس!

این بین هم اون آقای مسن، با دیدن ما و آمبولانس، شروع به داد زدن کرد و فحاشی! اون هم از نوع رککیک! و بعد هم بر سرعت دور شدنش افزود.

سرتون رو درد نیارم. زنگ زدیم به پلیس که بیا اینجا یک آدم بی خانمان هست که وضع خوبی هم نداره(پلیس ظاهرا این جور مواقع بهترین گزینه است و خودشون بعد از بررسی ِ مورد، طرف رو به مرجع مربوطه  اعزام می کنند...)

به طور همزمان هم شروع به تعقیب نامحسوس اون بنده خدا کردیم. نمی شد با اون حالش ولش کنیم. چه دیوانه بود، چه نبود. مشخص بود که لااقل یک هفته پیش یک جایی بوده که سر و سامون داشته و الان با وضعیت صرع و گرسنگی و انگشت شکسته توی شهر آواره شده.

پلیس دیر رسید. متاسفانه اون آقا هم با عبور از عرض اتوبان و غیب شدن، از دایره جست و جوی ما خارج شد و ما هم نهایتا حیران و شکست خورده، راه به جایی نبردیم برای کمک به اون بنده خدا.


پی نوشت:

1-ما می تونستیم کمکش کنیم. حتی اگه خودش نمی خواست، ولی واقعا نیاز به کمک داشت و ما باید این کارو می کردیم. اما ظاهرا خاطره بدی هم از آمبولانس و پزشک داشت و این شد که نسبت به ما بی اعتماد شد و رفت. نیازی به گفتن نیست که الان واقعا ناراحتم از اینکه نتونستیم براش کاری کنیم و سوال های ذهنیمون رو هم نمی تونیم جواب بدیم که اون الان کجاست و چه شرایطی داره و آیا کسی می رسه به دادش یا نه؟

2-این سوال که «آیا کسی به دادش می رسه یا نه»، سوال مهمیه. این دومین باره که خودم مستقیما با فردی برخورد می کنم که چند دقیقه ایه روی زمین افتاده و کسی به کمکش نمیاد و مردم بی تفاوت از کنارش رد می شند. چه بر سر جامعه ما اومده واقعا؟

اصلا بر فرض اینکه طرف معتاد هم باشه(که این بنده خدا نبود)، آیا نباید کمکش کرد؟ مگه معتاد، درد احساس نمی کنه؟ مگه اون هم همون حواس فیزیولوژیک انسانی رو نداره؟ مگه اون اصلا انسان نیست؟!...مگه اون که معتاد شده در یک شرایط اجتماعی و انسانی برابر، با آزادی فکر و سلامت روان دست به انتخاب «معتاد» شدن زده که مستحق چنین سرنوشتی هم باشه؟

3-توی هر دو تا تجربه برخورد با یک فردی که روی زمین افتاده و شبهه معتاد بودن روش بود، خودم هم متاسفانه متاثر از بی تفاوتی مردم، تعلل کردم در کمک به طرف. به خصوص مورد قبلی که شب بود و طرف هم به وضوح مشخص بود معتاد بود، اول با دوستم از کنارش رد شدیم و بعد از چند قدم عذاب وجدان گرفتیم و برگشتیم و البته باز تنها کمک کنندگان بودیم...یک ذره باید روی خودم هم کار کنم...این چه وضعیه؟!...به سر من چی اومده؟!

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


پادشاه فصل ها، پاییز...
13 / 10 / 1391 ساعت 8:42 | بازدید : 2385 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

Abbas_Aabaad_18_Aaban_86_.JPG (350×525)

گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد

ور به رویش برگ لبخندی نمی روید

.

.

.

باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟

.

.

.

DSC04214e.JPG (475×317)


پی نوشت ها:
1-عکس اول، از باغ های عباس آباد همدان است در آذر 1386 و عکس دوم از باغ های روستای سنگان است در آبان 1388
2-نمی دانم خاصیت پاییز است یا اینکه یک حس کاملا شخصی است که می پندارد خبرهایی در راه است...حسی آمیخته با اشتیاق و اضطراب...مثل باران های پاییزی...
3-«داستان از میوه های سر به گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید»؟!

|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


گردشگر بی مسئولیت
13 / 10 / 1391 ساعت 8:42 | بازدید : 4900 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

همدان یک منطقه تفریحی-تاریخی معروف دارد به نام «گنجنامه». مجاور بودن با کوه الوند و سنگ نوشته های تاریخی دوره هخامنشیان و نیز آبشار و طبیعت زیبا، باعث شده که یکی از جاذبه های مهم توریستی استان باشد.

دو سالی است که تله کابینی در این منطقه نصب و راه اندازی شده که مردم را تا پناهگاه اول صعود به قله الوند بالا می برد. آنجا دشت زیبایی قرار دارد که به آن «میدان میشان» می گویند.

422543_191820404261637_100003010351818_307662_2005162636_n.jpg (475×317)

(نمای زیبایی از یک صبح بارانی بهاری در میدان میشان-عکس از من نیست!!)

دیروز با خانواده آنجا بودیم. حجم افرادی که در میدان میشان تردد می کردند، بسیار زیادتر از مواقعی بود که تله کابین راه نیافتاده بود. متاسفانه، حجم زباله های تولیدی مردم که «بی مسئولانه» در طبیعت رها شده بود، زیاد بود و توی ذوق می زد.

یادم می آید که گروه های طبیعت دوست و علاقه مند به میراث فرهنگی ِمحلی و رسانه های غیردولتی، بارها از مخالفت با احداث این تله کابین سخن گفته بودند. شاید این سوال ساده را هنوز برخی ها ندانند که چرا احداث تله کابین یا جاده برای یک منطقه گردشگری طبیعی، در کشور ما، هشدار جدی برای طبیعت آنجا محسوب می شود.

9_8901211062_L600.jpg (475×331)

پاسخ این سوال این است که اولا در فرآیند احداث آن تله کابین یا جاده، بخشی از منابع طبیعی منطقه از بین می رود؛ افزون بر آن، حجم تردد ناشی از تله کابین یا جاده، با ایجاد آلودگی صوتی، آرامش حاکم بر طبیعت گیاهی و جانوری منطقه را از بین می برد.

اما مهم تر از همه اینها، این است که تله کابین، یا جاده، باعث می شود که پای گردشگر «غیر مسئول» به طبیعت منطقه باز شود. چنین گردشگری، قدر زیبایی ها و مواهب خدادادی موجود در طبیعت را نمی داند و با اعمالی نظیر آسیب زدن به پوشش گیاهی منطقه(چیدن گیاهان و گل ها، پاکوب کردن، سوزاندن درختها و گیاهان و غیره) و رها سازی زباله های پلاستیکی و غیرپلاستیکی در آن، اقدام به تخریب محیط زیست محل می کند.

نکته این است که قبل از احداث آن تله کابین یا جاده، اغلب کسانی که به منطقه سفر می کردند، سختی ها و مشقات راه را به جانشان می خریدند و با طبیعت پیوند عمیق تری داشتند. در میان چنین افرادی، احتمال آسیب زدن به طبیعت، بسیار کمتر از گروه گردشگران «غیر مسئول» است که صرفا با پرداخت وجه نقد، می توانند به منطقه سفر کنند.

نکته مهم مرتبط در مورد کشور ما هم این است که به دلیل فقر فرهنگی و فقدان آگاهی های زیست محیطی، اغلب مردم جزو گردشگران غیر مسئول طبقه مندی می شوند و تا وقتی که ایجاد ظرفیت های فکری و فرهنگی در آنها صورت نگرفته، نباید پایشان به مناطق طبیعی به این شکل کنترل نشده و آسان، باز شود.

Barnaameye_Shabaneh_MeydanMishan_28&29Shahrivar87_ (103).JPG (475×317)

(گوشه ای از زباله های جمع شده در کنار نهرهای جاری در میدان میشان-چهار سال پیش-شهریور87)


پی نوشت:

1-عمیقا دوست دارم یک یا چند بار، برنامه پاکسازی در میدان میشان برگزار کنیم. آن هم در روز شلوغ که مردم، ما را ببینند. مطمئنا مشابه تجربیات قبلی که داشتیم، این کار، بر تغییر نگرش عده ای اثر گذار خواهد بود. متاسفانه ان جی او های محلی استان را نمی شناسم و شاید لازم باشد خودمان با برخی دوستان، مستقلا دست به کار شویم.

2-تصمیم گرفتم از این به بعد حتما با خودم در کوله پشتی ام، کیسه زباله اضافه داشته باشم که هرجا رفتیم، اقدام به پاکسازی کنیم. هرچند بخشی از این پاکسازی، با هدف «پاکسازی منطقه مورد نظر» است؛ ولی هدف بزرگتر، اثرگذاری روی مردمی است که آنجا حضور دارند. جتی یک نفرشان هم تغییر عقیده دهد، کار مهمی است.

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


بازگشت به خویشتن؛ من رویایی دارم؟!
13 / 10 / 1391 ساعت 8:42 | بازدید : 4901 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

یک)ترانه ای مشترک از دو خواننده سرشناس ایرانی، «ابی» و «شادمهر عقیلی» منتشر شده است که در شبکه های مجازی، همراه با «لایک های زیاد» دست به دست می شد (رویایی دارم را از اینجا بشنوید).

مفهوم و معنای ترانه، کار قشنگی بود و دوستش داشتم. به خصوص که من را یاد این سخنرانی معروف «مارتین لوترکنیگ» می اندازد: (I have a dream - فیلمش از اینجا).

در قسمتی از این ترانه خوانده می شود که « رویای من اینه//دنیای بی کینه؛ دنیای بی کینه//رویای من اینه»؛

خیلی زیبا شاید باشد؛ دنیایی که در آن کینه به حداقل رسیده باشد (داخل پرانتز بگویم که البته من ادعا نمی کنم که در دنیا نباید اصلا «کینه» ای وجود داشته باشد؛ چون مطمئن نیستم خودم از پسش بر بیایم یا اصلا مطلوب باشد)؛

حالا از این بحث که بگذریم، به یک مورد از ترانه هایی که شادمهر عقیلی قبلا خوانده(به نام «خیالی نیست»)، اشاره می کنم:

« یه روزم نوبـت من میـشه واست نـامه بدم ، ببینی با یکی دیگم
جاتم اصلا خالی نیـست »

خب؛ چه می توان گفت؟...جز اینکه درون مایه این قسمت از ترانه یا برخی ترانه های دیگر شادمهر، واقعا «کینه» است؟... ترویج کینه حتی!... حالا کینه نسبت به یک ملت نیست. ولی کینه نسبت به یک شخص خاص که هست!

دو) یاد مصاحبه های صدا و سیما می افتم که راه می افتد و از مردم می پرسد بزرگترین آرزویتان چیست و می گویند: «ظهور آقا امام زمان»...برای چی؟ «که بساط ظلم را ریشه کن کند و ظالمان را به سزای اعمالشان برساند و خلاصه عدالت برقرار شود».

بعد من گاهی وقت ها فکر می کنم که اگر جای خبرنگار صدا و سیما بودم، می پرسیدم که « خب شما خودتان به کسی ظلم نمی کنید؟ یعنی واقعا از خودتان مطمئن هستید؟ مثلا به بچه، همسر، دوست، همکار، مردم جامعه؟» و یا حتی صریح تر« از کجا مطمئن هستید که اگر امام زمان بیایند، جزو دسته ای نباشید که حساب شان رسیده شود!؟» و حتی به بعضی ها، بی پرواتر « من جای شما بودم، دعا می کردم امام زمان نیاید، چون کار همه تان ساخته است اگر این طور شود!!»؛ 

سه) زیادند نمونه آدمهایی که صبح تا شب سیستم حکومت را فحش می دهند و از خودکامگی و سرکوب عقاید مخالف گله مندند و یا نمی دانم از این تلویزیون ها نگاه می کنند که اخبار جنبش های کارگری را پخش می کند؛ اما وقتی کنکاش می کنی، می فهمی که همان آدم در  زندگی خصوصی اش، نسبت به همسرش رفتار دیکتاتور گونه دارد یا در اداره اش یک دیکتاتوری کوچک برپا کرده است یا چه می دانم در حق کارگران شرکت خودش، ظلم می کند.

چهار) صحبتم این است که خیلی وقت ها آدمها، مشکلات دنیا را در توهماتشان، ناشی از عوامل خارجی می دانند که با رفع و رجوعشان، داستان حل می شود. این است که خودشان را در همان توهمات، مرکز دنیا می بینند که همه چیزشان خوب است و فقط مانده که مثلا کسی ظهور کند که عدالت را برقرار کند یا مثلا در دنیا معجزه ای شود که کینه یا دروغ نباشد؛ 

در حالیکه وقتی عمیق تر بشوی، می فهمی که واقعا منظورشان این نیست که در دنیا کینه یا دروغ نباشد یا کسی به کسی ظلم نکند یا دیکتاتوری بد است. 

بلکه باور واقعی نهفته در ناخودآگاهشان این است که کسی به «خودشان» دروغ نگوید یا در حق «خودشان» ظلم نکند یا عقیده «خودشان» را سرکوب نکند! انگار که سیستم مشکلات بشری، جدای از بازیگرانش، یعنی ما آدمها تعریف شده است. و انگار که «خودشان» نقشی در پدید آمدن وضعیت موجود ندارند و خیلی خوب رفتار می کنند و یا اگر «خودشان» ظلم کردند و دروغ گفتند یا کینه داشتند، اشکالی ندارد!

بعد یک نتیجه این طور تفکر هم این می شود که تلاشی برای بهبود وضعیت نمی کنند و فقط تریبون ها هستند که میدان دار می شوند. یکی می رود ترانه در مدح صلح و بدون کینه بودن می خواند و دیگری صبح تا شب از آمدن امام زمان صحبت می کند.

برای مثال این روزها هم می بینیم که این ترانه «ابی و شادمهر» دست به دست می شود و هزاران نفر هم پایش را لایک می کنند؛ ولی خب از نحوه کامنت گذاری ها در بحثهای دیگرشان مقابل مخالفان شان در فیس بوک و دفاع از مثلا عقاید ضد مذهب یا عقاید طرفدار مذهبشان، مشخص می شود که «واقعا چقدر طرفدار دنیای بدون کینه هستند»!

خب همین «دروغ های کوچک» و «کینه های کوچک» و «ظلم های کوچک»، وقتی شما بشوی رئیس جمهور یا نماینده مجلس یک کشور و ابزارش را داشته باشی، می شود همان ظلم های بزرگ که بر علیه شان، ترانه می خوانید یا دعا می کنید! باور کنید!

پنج) خلاصه که حواسمان باشد این ترانه ها و آرزوها و دعاها گولمان نزند!...اگر واقعا «رویایی داریم»، دوستش بداریم و تمام تلاشمان را «در عمل» برای محقق کردنش انجام دهیم...و این احتمال را هم بدهیم که بخشی از علل عدم تحقق آن رویا، ممکن است در درون خود ما باشد.


پی نوشت:

1-مثل نود و نه درصد نوشته های این وبلاگ، مخاطب اول این نوشته، خودم هستم و لذا اگر جایی خلاف حرفهای توضیح داده شده عمل می کنم، طبعا خطاست و مستحق هست که سرزنش شوم!

2-در مورد شادمهر عقیلی این توضیح را بدهم که ممکن است این بنده خدا الان عقیده اش نسبت به «کینه» عوض شده باشد و ترانه ی «خیالی نیست» هم خب مال قدیم ها بوده؛ ممکن است خب!

تازه، بر فرض اینکه اصلا ایشان، درونا آدم کینه ای باشد، دلیل نمی شود که ما حرفِ خوب موجود در این ترانه را توجه نکنیم یا مثلا بگوئیم که حق نداشتی این ترانه را بخوانی!...بزرگان ما گفته اند «علم را از هر کسی شد یاد بگیرید؛ حتی اگر خودش به او عمل نکند»

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نظر سنجی

بنظرشماكدام يك ازشهرهاي كردنشين زيربيشترهدف تهاجم فرهنكي قراركرفته است؟

آرشیو مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان kurdnews و آدرس kordstan.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را د




آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 5108
:: کل نظرات : 152

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 47

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 6384
:: باردید دیروز : 9540
:: بازدید هفته : 15924
:: بازدید ماه : 162355
:: بازدید سال : 991379
:: بازدید کلی : 7140486